از آخرین پست من در اینجا چیزی خدود یک ماه می گذرد. بارها تصمیم گرفته مام که چیزی بنویسم . بهتر بگویم به دفعات این مطلب را توی ذهنم نوشته ام اما رغبت نکرده ام که بفرستمس روی وبلاگ. مساله این است که نوشتن من برای دیگران مشکل ساز شده است.
دوستان عزیزم در چند وقت گذشته اینقدر گیر داده اند به نوشتن من که انگار تمام مشکلات عالم محدود بهکار من در حوزه های مختلف هنر و ادبیانت است. برای توضیح بهتر چند پرده از این نمایش را اینجا می نویسم.
1- دو سال پیش همزمان با نمایشگاه کتاب منزل یکی از دوستان شاعر بودیم. دوست عزیز گیر داد به نوشتن من درباره برنامه های تلویزیونی و گفت : تو چون یک شاعری نباید برنامه های مزخرف تلویزیون را ببینی . به عقیده او همینکه من برای نوشتن باید این برنامه ها را ببینم روی ذهن و سلیقه ام تاثیر منفی می گذارد.توضیح من بسیار ساده بود. همانطور که آن دوست عزیز شاعر از راه یک شغل فنی و مهندسی پول در می آورد ، من چون شغلم نوشتن است و از این راه پول در می آورم گاهی درباره برنامه های تلویزیون هم می نویسم. نوشته هایی که البته شدیدا انتقادی است.
2- در دو سه سال گذشته این داستان همچنان ادامه یافت. دوستان معترض بودند که چرا من علاونه بر کار در حوزه ی شعر و نقد ، به ترجمه و نوشتن درحو.زه سینما و گاهی تلویزیون هم می پردازم. البته بخشی از این انتقادات از سر دلسوزی بود اما من دلیلش را نمی فهمیدم.
3- سال گذشته که بطور جدی به نوشتن مطالبی درباره شعر امروز و همچنین سینما پرداختم حجم این انتقادات بیشتر شد. دوست عزیزی ادعا می کرد که نوشتن درباره سینما بر شعر من تاثیر منفی گذاشته است!!!!
4- فروردین ماه امسال دو اتفاق این ماجرا را وارد نسیر جدیدی کرد.از یکسو من مطلبی درباره سریال وفا نوشتم و از سویی دیگر با لطف سید رضا شکراللهی عزیز یکی از داستانهایم را در سایت خوابگرد منتشر کردم.یک روز پس از چاپ نقد وفا یکی از دوستان بسیار قدیمی با من تماس گرفت و گفت دیگر چنین مطالبی ننویس . گفتم چرا بد مگر بد بود؟ گفت نه اتفاقا من با تمام حرفهایی که زدی موافقم. اما تو نباید درباره تلویریون بنویسی . به کلاس تو نمی خورد!!!! به اعتقاد او وقتی من به طور جدی درباره ی شعر و نمایش جهان می نویسم مطالبی مثل نقد وفا باعث می شود نوشته هایم کمتر جدی گرفته شود!!! از او تشکر کردم و با خودم گفتم اگر قرار است کسی اینقدر ساده انگارانه درباره ام قضاوت کند همان بهتر که مطالبم را نخواند.
5- انتشار داستانم اما سرنوشت بهتری نیافت. هر روز پیام هایی برایم می گذاشتند که ای فلان فلان شده خالا دیگر می خواهی داستان نویس هم بشوی . بعضی از دوستان می دانند که من از چند سال پیش داستان می نویسم اما رغبتی برای انتشارش نداشته ام.
6- الان چهار سال است می خواهم دومین مجموعه شعرم را منتشر کنم اما همیشه توی ممیزی گیر کرده است. باور کنید آنقدر آن کتاب لعنتی را سانسور کرده ام و اسمکش را عوض کرده ام دیگر حتا آخرین نامش را به یاد ندارم.در این فضا انتشار چندتا از شعرهایم در فضای آزاد اینجا سرنوشتی جز بد و بیراه پیدا نکرد. من با سانسور تحت هر شرایطی و به هرشکلی مخالفم اما گاهی از خودم می پرسم این مخاطبان ظرفیت انتشار آزاد مطالب را دارند؟
اگر درباره سینما یا تلویزیون یا تاتر و یا ... می نویسم به این دلیل است که من از این راه زندگی می کنم. من می نویسم و پول می گیرم تا بتوانم چیزی که دلم می خواهد بنویسم .فلان شاعر بیل می زند و پول می گیرد تا چیزی که دلش می خواهد را بنویسد.توی این روند نمی دانم به چه کسی آزار رسانده ام و جای چه کسی را تنگ کرده ام که اینمه هیاهو به پا می کنند ؟
بازاریابی اینترنتی ... هر کلیک 80 ریال ... به ما سر بزنید.
آن چه و آن کس که اهمیت دارد و خودت هستی و رضایت ِ درونی ات رفیق. کار اگر کار باشد، در هر زمینه ای گو که باشد، خواننده را دارد. لازم هم نیست خیلی خیلی دمکرات باشی و لیچارها و حرف های چارواداری ِ این و آن را بگذاری داخل کامنت دانی ات بماند.
مجتبی پورمحسن! من ریدم توی نوشته هایتَ ریدم توی مغزت ریدم توی دهنت. همه کاره هیچ کاره!
سلام. ببخشید فضولی میکنم. ولی کاری که فکر میکنید درسته بکنید و به فحشها و توهینها هم اهمیت ندین.
نوشتن نقد بر فیلمها و سریالها هم - با اینکه به نظر من هم سطح بیشتر فیلمها خیلی پایینه- خیلی لازمه. چون اینجور سریالها متاسفانه خیلی بیننده داره و خیلی خوبه به عامهی مردم یاد بدیم که به همه چیز انتقادی نگاه کنن. یاد بگیرن به همه چیز موشکافانه نگاه کنن. نهاینکه عین گوسفند هر چی به خوردشون دادن ببینن و سرتکون بدن...
امیدوارم در کارتون موفق باشید همیشه...
شما به اون روشنفکرایی که مثلا نمایشگاه ماشین دارن یا بوتیک و یا حتی کتابفروشی جرات دارین بگین که توروخدا اینقدر به سود فکر نکن و سر خلقالله رو شیره نمال؟
کار شما که خیلی خوب و فرهنگیه....و اصلا قابل مقایسه نیست...
آقا اصلا رمان بلند چهار جلدی بنویس. اگر کسی مزاحم شد به خودم بگو تا حالشو جا بیارم:)
آدمو عصبانی میکنن دیگه...
احمدی نژاد در رشت دیده شد .تازه با خبر شدم چون دو ساعتی میشود که به رشت آمده ام به وبلاگم حتما سربزن
سلام مؤمن! جام جهانیی که شاعران توش نقش نداشته باشند دوزار هم نمیارزد. ما سعی کردیم پای شاعران معاصر را به این جام باز کنیم. حالا خودتان میآیید وبلاگ ابن محمود و میبینید که نیما یک عشق فوتبال ناامید بوده است!
مجتبای عزیز! تو هم اگر بیل میزدی بهتر از این بود که حرفهای صد تا یه غاز بزنی. شعراتو دوست دارم. شر و وراتو نه!
مثل راه رفتن مرد مرده میماند.
سلام! جناب پورمحسن چه اینجا چه در شرق مطالب زیبای شما را میخوانیم و استفاده می بریم
سلام.آقای محیط گفت این شعر شعر بدی ست.
استاد منتقد شاعر نویسنده این متن پر از غلط املایی است. دوستان به شما لطف دارند که با زبان مودبانه ای حرف می زنند و به شما توصیه می کنند که بعضی چیزها را ننویسید و یا کمتر بنویسید. واقعیتش این است که نه استعدادش را دارید و نه سوادش را. حتا زبان فارسی تان پر از غلط املایی است. از زد و بندها که بگذریم و سفارشات این و آن، شما را با زور چسب قطره ای هم نمی توان به دسته ی شاعر و نویسنده و منتقد چسپاند. ممکن است شکرالهی بر اساس حساب و کتابهایش داستان را شما را منتشر کند ولی خواننده را چه؟ و بدتر از آن دوستان را چه؟ در یکی از پست های آینده بنویسید این باید و نبایدها و آیه های غریب در زمینه ی ادبی را )در کدام دانشگاه و اگر دانشگاه نرفته اید در مکتب) یاد گرفته اید؟