اخلاق حرفه ای !!!!!!!!در روزنامه اعتماد ملی (حاشیه ی یک مطلب)

تصمیم نداشتم حاشیه این مطلب را در اینجا بنویسم اما از آنجاییکه این روزها بحث اخلاق در روزنامه نگاری از طرف دوستان در هنوز و خوابگرد بسیار دنبال می شود بد ندیدم تجربه ی اخیرم که نمونه ای کامل از بی اخلاقی در عرصه ی روزنامه نگاری است را ینجا منتشر کنم. قضیه از این قرار بود که همزمان با انتشار روزنامه ی روزگار قرار شد مطلبی درباره ی سریال های تلویزیونی در ماه رمضان برای این روزنامه بنویسم. مطلب را نوشتم و صفحه هم بسته شد اما همان شب روزنامه توقیف شد . من دیدم که حیف است این مطلب چاپ نشود تصمیم گرفتم حالا که شرق و روزگار توقیف شده اند این مطلب را به همراه یکی دو مطلب روزنامه ای چاپ نشده ام، در جایی مثل روزنامه ی اعتماد ملی منتشر کنم. آشنایی مختصری با محمد ولی زاده و یک دوستی قدیمی با سجادصاحبان زند مرا به این روزنامه کشاند. مطالب را فرستادم برای ولی زاده و از او خواستم تا هرچه زودتر نظرش را بگوید به او گفتم اصرای برای چاپ مطلب نیست . انتظار داشتم درک کند که مطلبی درباره ی سریالهای ماه رمضان در عرض یک هفته می سوزد. هرچه باشد او دبیر سرویس است و باید این چیزهارا درک کند. بعداز دو روز آقای ولی زاده گفت که در مسافرت است دو روز بعد می آید . سه روز بعد اقای ولی زاده هنوز مطلب را نخوانده بود به قول خودش تازه از مسافرت آمده بود باید می رفت روزنامه. فردایش اما آقای ولی زاده با دلخوری گفت که چهار روز است که در بستر بیماری خوابیده!!!!هرچه بود من زنگ زدم به دوست قدیمی ام سجاد صاحبان زند و از او خواستم پیغامی را به آقای ولی زاده برساند: لطفا از هیچکدام از مطالبم استفاده نکنید. و اینکه تنها احمق ها هستند که نظرشان عوض نمی شود و من نظرم درباره ی همکاری با این مرد بزرگ!!! تغییر کرده است.چند دقیقه بعد ولی زاده زنگ زد به دفتر روزنامه ی گیلان امروز ( که من سردبیرش هستم) و گفت شما چه حقی دارید که به همکار من زنگ بزنید!!از قرار آقای ولی زاده به خاطر همکاری با سجاد در روزنامه ی اعتماد ملی تصور کرده امتیاز زنگ زدن به این دوست قدیمی را خریده است. بعد گفت مگه فکر کردی کی هستی گونتر گراس؟....مکالمه ی ما همینجا تمام شد و من ماندم و تحلیل رفتار عجیب این به اصطلاح دبیر سرویس ادبی روزنامه اعتماد ملی. البته ریشه ی  این رفتار را باید در مدیران روزنامه هایی جستجو کرد که بی حساب و کتاب سکان هدایت یک سرویس را می دهند دست آدمی که تمام افتخارادبی اش چای خوردن با اهالی ادبیات است.قصد توهین به آن دسته از روزنامه نگاران ادبی را ندارم که روزنامه نگاران خوبی هستند بی آنکه داستان نویس باشند یا شاعر. کما اینکه مجموعه ای از بهترن روزنامه نگاران ادبی ما را دوستانی از همین طیف تشکیل می دهند. اما مشکل آقای ولی زاده تفکر شهرستانی است ( اشتباه نشود من هم خودم شهرستانی ام هم مقیم رشت.تفکر شهرستانی تعریفی جغرافیایی نیست  ممکن است آدمی سالها مرکز نشین باشد اما تفکرش شهرستانی باشد)آقای ولی زاده تقصیری ندارد الگوی ذهنی او کسی است که در اوایل دهه هفتاد خانواده را بر می داشت می برد منزل شاعران و نویسندگان شهرستانی و پس از سه چها روز اتراق ، مصاحبه ای با آن شاعر یا نویسنده ی بخت برگشته دستخوش سفر بود.( احتمالا فهمیدید منظورم کیست . نویسنده  مقیم خارج که چند سال پیش گفته بود می خواستند نوبل را به او بدهند اما او گفته است بدهند به ژوزه ساراماگو!!!!) اگر روزنامه ای مثل شرق موفق می شود به خاطر نگاه حرفه ای اش است . به خاطر اینکه نویسندگانش ضمن رعایت احتیاط ، مسایل حرفه ای را فدای عقده های شخصی شان نمی کردند.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سیب گاززده پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:08 ب.ظ http://sibegazzade.com

ممنون. خیالم را راحت کردی که روی این یکی هم نمی شود حسابی باز کرد. به هر حال امیدوارم شرق باز شود و باز مطالبت را آنجا بخوانم.

مهری جعفری چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.law-lit.blogfa.com

سلام آقای پورمحسن. من به وبلاگتان لینک دادم. پایدار بمانید.

کیارش دشتستانی سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ب.ظ

واقعا باید ژورنالیسم ادبی واکاوی و تحلیل و بررسی شود. هنوز جای کار دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد