رضا براهنی در دههی هفتاد در حوزهی شعر تنها یک کتاب چاپ کرد اما در تمام سالهای دههی هفتاد و چند سالی که از دههی هشتاد گذراندهایم نام او یک پای بحثهایی بوده که پیرامون شعر صورت پذیرفته است. براهنی شاعر محبوبی نیست. اما در همین ابتدا بیآنکه بخواهم شعر او را بدون دلیل از تمام اتهاماتی که در سالهای گذشته متوجهاش شده مبرا بدانم به بخشی از مقالهی بلند "چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟" اشاره میکنم که میتواند به عنوان دلیل اصلی عدم محبوبیت براهنی مورد استفاده قرار گیرد. براهنی مینویسد: "هرگاه وزن جدیدی، زبان جدیدی، قالب جدیدی معرفی میشود، مردم فکر میکنند وزن جدید، زبان جدید، قالب جدید معرفی نشده است، بلکه با هویت آنها بازی شده است."
اما عمده مخالفت با نظرات و شعرهای براهنی نه از سوی "مردم" که ازجانب شاعرانی بوده است که خود در سالهای اخیر شعر نوشتهاند. با این حال نمیتوان عدم مخالفت "مردم" با شعر براهنی را به نو نبودن آن نسبت داد چرا که به دلیل قطع ارتباط بین خواننده و شعر (خواننده در معنای عامش) مردم اعتنایی به نحلههای متفاوت شعر معاصر ندارند. بنابراین میتوان چنین پنداشت که مقصود براهنی از "مردم" همان جامعه ادبی است...
همانطور که گفته شد این تنها میتواند یکی از دلایل عدم محبوبیت براهنی باشد. ولی برای بررسی نقش براهنی در شعر دهه گذشته باید به بررسی تنها کتاب او که در سال 74 منتشر شد یعنی "خطاب به پروانهها" و "چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم" پرداخت. ادامه
مسخره بازی جدید،جایزه شعر طهران