‌‌در باب‌ فلسفه‌ی‌ پوشش‌ و هویت‌ فردی‌

‌‌که‌ همین‌ لباس‌ زیباست‌ نشان‌ آدمیت‌

 

۱-درباره‌ی‌ اینکه‌ لباس‌ فاقد اهمیت‌ است‌ و نقشی‌ در تعیین‌ هویت‌ فردی‌ ندارد بسیار گفته‌اند. از شیخ‌ اجل‌ سعدی‌ شیرازی‌ گرفته‌ که‌ جمله‌ی‌ مشهورش‌ “نه‌ همین‌ لباس‌ زیباست‌ نشان‌ آدمیت” زبانزد کسانی‌ است‌ که‌ می‌خواهند به‌ وجه‌ دیگری‌ از انسانیت‌ اشاره‌ کنند تا معلمین‌ اخلاق‌ همگی‌ در مذمت‌ اهمیت‌ به‌ پوشش‌ داد سخن‌ داده‌اند. ظاهرا این‌ وجه‌ از اخلاق‌ در درک‌ متافیزیکی‌ از “جان” ریشه‌ دارد. درکی‌ که‌ به‌ مسلک‌های‌ عقلانی‌ و نه‌ آسمانی‌ هم‌ سرایت‌ کرده‌ است. اگر سویه‌ معنوی‌ مذمت‌ توجه‌ به‌ پوشش‌ متوجه‌ اولویت‌ جان‌ بر بی‌جان‌ است. وجه‌ سیاسی‌ آن‌ معطوف‌ به‌ یکسان‌ سازی‌ انسانها و مخدوش‌ ساختن‌ هویت‌ فردی‌ انسان‌ است. درباره‌ی‌ هر دوی‌ این‌ وجوه‌ می‌توان‌ بحث‌ کرد. از بعد معنوی‌ اولویت‌ “جان” بر “بی‌جان” به‌ معنای‌ انکار “بی‌جان” نیست‌ کما اینکه‌ “بی‌جان”هایی‌ نظیر لباس، سایه‌ای‌ از جان‌ را در خود دارند چرا که‌ مخلوق‌ ذهن‌ جان‌ هستند بنابراین‌ نمی‌توان‌ آنها را یکسره‌ “بی‌جان” نامید. ضمن‌ اینکه‌ هم‌ نشینی‌ “بی‌جان” در کنار “جان”، به‌ پررنگ‌تر شدن‌ وجه‌ زیستنی‌ “جان” می‌انجامد.

از سوی‌ دیگر در قرائت‌ معاداندیشانه‌ی‌ مذهب‌ آنچه‌ سرنوشت‌ جان‌ را در این‌ جهان‌ رقم‌ می‌زند، زندگی‌ انسان‌ در این‌ جهان‌ در کنار “بی‌جان”هاست. این‌ موجودات‌ فاقد ارزش، ارج‌ و قرب‌ جان‌ را در این‌ جهان‌ و فرجام‌ جان‌ را در جهان‌ آخرت‌ تعیین‌ می‌کند. پس‌ نمی‌توان‌ با تمسک‌ به‌ آموزه‌های‌ مذهبی‌ به‌ مذمت‌ اهمیت‌ به‌ پوشش‌ پرداخت. مکاتب‌ عقیدتی‌ عقلانی‌ جهان‌ مدرن‌ نیز به‌ یک‌ دلیل‌ اساسی‌ نمی‌توانند از نظر معنوی‌ مخالف‌ توجه‌ به‌ “لباس‌ بی‌جان” باشند. دین‌های‌ زمینی‌ نظیر کمونیسم‌ ساحتی‌ معنوی‌ برای‌ “جان”  قایل‌ نیستند. (در این‌ مقال‌ این‌ به‌ معنای‌ راه‌ و روش‌ زندگی‌ است). علت‌ العلل‌ شکل‌گیری‌ “ایسم”های‌ فکری‌ در جهان‌ مدرن، پیدا کردن‌ راه‌ و روشی‌ است‌ که‌ فردیت‌ انسانها را محترم‌ بشمارد. بنابراین‌ این‌ ایسم‌ها هرگز نمی‌توانند رای‌ به‌ مذمت‌ توجه‌ به‌ “پوشش” بدهند. به‌ همین‌ دلیل‌ بود که‌ روش‌ برخورد کمونیسم، مائوییسم‌ و سایر ایسم‌های‌ متاثر از مارکسیسم‌ نتوانستند در مقابل‌ شور جهان‌ مدرن‌ برای‌ احترام‌ به‌ حقوق‌ فردی‌ تاب‌ بیاورند. این‌ مکاتب‌ فکری‌ برای‌ خود این‌ حق‌ را قایل‌ بودند تا به‌ نام‌ “عدالت” و دریافت‌ مبتنی‌ بر “تساوی” از این‌ مفهوم، در خصوصی‌ترین‌ وجه‌ زندگی‌ افراد دخالت‌ کنند. صحنه‌ای‌ از فیلم‌ “زیستن” ساخته‌ی‌ ییمو به‌ خوبی‌ نشان‌ دهنده‌ی‌ مرگ‌ فردیت‌ انسانی‌ در جریان‌ برقراری‌ کاریکاتوری‌ از عدالت‌ بود. در انقلاب‌ دهقان‌های‌ مائو، همه‌ی‌ آدمها لباسهایی‌ یکدست‌ می‌پوشیدند. همه‌ی‌ آنها در یکدیگر حل‌ می‌شدند و به‌ یک‌ نفر یعنی‌ مائو تبدیل‌ می‌شدند. در صحنه‌ای‌ از فیلم‌ که‌ عروسی‌ یکی‌ از شخصیت‌های‌ اصلی‌ فیلم‌ است‌ همه‌ با لباس‌های‌ متحدالشکل‌ برای‌ عروس‌ و داماد “کتاب‌ سرخ” را هدیه‌ می‌آورند. تنها مهمانی‌ که‌ هدیه‌ی‌ متفاوتی‌ می‌آورد مردی‌ است‌ که‌ عکسی‌ از “مائو” را پیشکش‌ عروس‌ و داماد جوان‌ می‌کند.

 

۲-لباس، رسانه‌ی‌ اندیشه‌ فرد است. با مشاهده‌ی‌ لباس‌ هر فرد می‌توان‌ به‌ تفکر او پی‌ برد. این‌ گفته‌ به‌ معنای‌ اهمیت‌ قیمت‌ مادی‌ لباس‌ نیست. بلکه‌ مساله‌ نحوه‌ی‌ پوشش‌ است. پشت‌ هر نوع‌ پوششی، تفکری‌ خاص‌ نهفته‌ است. به‌ طور مثال‌ کسی‌ که‌ لباسهای‌ گشاد می‌پوشد میل‌ به‌ پنهان‌ کردن‌ فردیت‌ خود دارد. او می‌پوشد تا پنهان‌ کند. اما کسی‌ که‌ لباس‌هایی‌ تنگ‌ می‌پوشد میل‌ به‌ خود افشاگری‌ دارد. او می‌پوشد تا عریان‌تر شود. این‌ تقسیم‌ بندی‌ به‌ معنی‌ تفکیک‌ اخلاقی‌ این‌ دو تفکر نیست. چرا که‌ خود افشاگری‌ در این‌ تقسیم‌بندی‌ سویه‌ای‌ جنسیتی‌ ندارد. از سوی‌ دیگر نحوه‌ی‌ چیدمان‌ لباس‌ افراد نظم‌ فکری‌ آنها را مشخص‌ می‌کند. بارها با عبارت‌ “لباس‌ لنگه‌ به‌ لنگه” برخورد کرده‌ایم. این‌ عبارت‌ نشانگر عدم‌ نظم‌ فکری‌ فردی‌ است‌ که‌ لباس‌ “نامناسب” پوشیده‌ است. عبارت‌ “نامناسب” در پوشش‌ نیز مثل‌ “بی‌نظمی‌ فکری” امری‌ نسبی‌ است. مطمئنا مفاهیمی‌ نظیر “ساختارشکنی” و “ساختارمندی” در پوشش‌ هم‌ از مصداق‌ همین‌ عبارات‌ در تفکر تبعیت‌ می‌کند. بنابراین‌ زیبایی‌ در مفهوم‌ پوشش‌ می‌تواند به‌ معنای‌ پویایی‌ فکر صاحب‌ لباس‌ باشد. آنکه‌ پویاتر می‌اندیشد “زیباتر” می‌پوشد.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهری جعفری یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.law-lit.blogfa.com

سلام. به نکته‌های جالبی اشاره کرده‌اید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد