افلاطون و راسل و دموکراسی

شاید تفاوت بین افلاطون و برتراند راسل تفاوت از زمین تا آسمان باشد اما این دو بزرگ درباره ی دموکراسی حرف های جالبی زده اند که این روزها خیلی فکرم را مشغول کرده است.
افلاطون اعتقاد داشت دموکراسی حکومتی است که فقط به درد احمق ها می خورد.
برتراند راسل هم میگفت خوبی دموکراسی این است که هیچوقت نمی شود منتخب مردم احمق تر از خودشان باشد.
حتما درکم می کنید که این جملات هیچ ربطی به اتفاقات اخیر ندارد. لطفا از ایجاد ارتباطات توهم انگیز با هر اتفاقی خودداری کنید!

جعفر مدرس صادقی نویسنده ای معمولی است

دارم سعی می کنم کتاب آب و خاک جعفر مدرس صادقی را بخوانم اینکه می گویم دارم سعی می کنم به این مساله برمیگردد که من هیچوقت نتوانسته ام حتا یک کتاب مدرس صادقی راتا آخر بخوانم. من معمولا سعی می کنم کتابی را که دستم می گیرم تا آخر بخوانم اما این مدرس صادقی تنها نویسنده ای است که هیچوقت نتوانسته ام یک کارش را هم تا آخر بخوانم. به نظرم علیرغم اینهمه استقبالی که در مطبوعات از کارهای صادقی می شود او نویسنده ای معمولی است. در هیچکدام از آ،ثار او چیز خاصی که مرا به عنوان یک خواننده ی حرفه ای ادبیات داستانی با خودش همراه کند ندارد.
در یکی دو سال اخیر نقدهای زیادی در تایید کارهای صادقی در روزنامه و مجلات ادبی چاپ شده است. نمونه اش همین مجله ی هفت که اگر دوره اش را نگاه کنید همانقدر که از طلبی نژاد مطلب می بینید ( و این اصلا چیز بعیدی نیست!) از مدرس صادقی گفت و گو یا مطلب چاپ شده است که این هم اصلا چیز بدی نیست. اما من که همیشه سعی کرده ام حتا آثاری را که در یک دوره ی زمانی نظرم را جلب نی کنند در زمانی دیگر بخوانم هنوز نتوانسته ام خودم را راضی کنم که یکی از کتاب های صادقی را بخوانم.
نمونه اش همین کتاب آب و خاک. باور کنید من اصلا نمی فهمم چرا باید آب و خاک را چیزی بیششتر از یک داستان درجه ی سوم بدانم. شخصیت های نامانوس و تصنعی با حس های تیپیکال و کلیشه ای . تا اینجای کتاب که چیزی بیشتر از این دستگریم نشده است. معمولا اهالی سینمای ایران از کتابهای مدرس صادقی استقبال کرده اند . فکر می کنم دلیلش برگردد به پتانسیل تصویری آثار این نویسنده. وگرنه من که هیچ ویژگی ادبی که آثار مدرس صادقی را مال خودش بکند در کارهایش ندیده ام.
درباره ی مدرس صادقی زیاد نوشته اند از جمله درباره ی تسلط او بر زبان فارسی. ولی وقتی می بینم در صفحه ی 14 کتاب آب و خاک جمله ای ساده از نظر دستوری غلط نوشته شده با خودم فکر می کنم که آیا این کتاب را همان مدرس صادقی نوشته که می گویند زبان فارسی را خیلی خوب بلد است؟
در سطر ابتدایی صفحه 14 می خوانیم:اسفندیار انتظار این همه صمیمیت و خومانی بودن نداشت
بدیهی است که باید بعد از خودمانی بودن یک را وجود می داشت. از این نوع اشکالات در کتاب زیاد دیده می شود . ضمن اینکه نثر ثقیل و بدخوان کتاب اصلا با روح داستان سازگاری ندارد.
نمی دانم شاید اشکال از من باشد و مثلا دو سال دیگر نظرم درباره ی مدرس صادقی عوض شود ولی در حال حاضر دارم خیلی سعی میکنم کتاب آب و خاک را تمام کنم. هر چند خودم هیچ امیدی ندارم.