‌‌شالی‌ به‌ درازای‌ جاده‌ی‌ ابریشم: یک‌ رمان‌ ضعیف

جایزه‌ی‌ منتقدین‌ مطبوعاتی‌ امسال‌ به‌ نشانه‌ی‌ اعتراض‌ به‌ زیر پا گذاشتن‌ کپی‌ رایت‌ به‌ خانم‌ مهستی‌ شاهرخی‌ و کتاب‌ شالی‌ به‌ درازای‌ جاده ی ابریشم‌ رسید. کاری‌ که‌ با استقبال‌ اهالی‌ ادبیات‌ نیز مواجه‌ شد. بگذریم‌ که‌ ناشر کتاب‌ با وقاحت‌ درچاپ‌ دوم‌ کتاب، روی‌ جلد عنوان‌ “منتخب‌ ویژه‌ سال‌ 1384 منتقدین‌ مطبوعات” راچاپ‌ کرد. اما همه‌ی‌ اینها باعث‌ نمی‌شود که‌ لزوما “شالی‌ به‌ درازای‌ جاده‌ی‌ ابریشم”را رمانی‌ خوب‌ بدانیم‌ و به‌ ضعف‌هایش‌ اشاره‌ نکنیم.

بزرگترین‌ ضعف‌ رمان‌ مهستی‌ شاهرخی‌ نثر زیاده‌گویی‌ است‌ که‌ انگار سالها از اتفاقاتی‌ که‌ در زبان‌ فارسی‌ افتاده‌ دور مانده‌ است. استفاده‌ی‌ زیاده‌ از حد و نا به‌ جا از “تا” و “از” و “به” و به‌ کار بردن‌ افعالی‌ که‌ هیچ‌ سنخیتی‌ با نثری‌ داستانی‌ ندارد کیفیت‌ رمان‌ را به‌ شدت‌ پایین‌ آورده‌ است.نثر مهستی‌ شاهرخی‌ از همان‌ جمله‌ی‌ اول‌ رمان‌ لنگ‌ می‌زند:“این‌ روزها، شوهرم‌ سعی‌ می‌کند تا درکم‌ کند”مشخص‌ نیست‌ که‌ چرا “تا”در اینجا حذف‌ نشده‌ است. یا در صفحه‌ی‌ 19 کتاب‌ می‌خوانیم‌ “چیزی‌ که‌ نامش‌ را “زندگی” نهاده‌اند”.

تا جایی‌ که‌ من‌ درک‌ کرده‌ام‌ پاراگرافی‌ که‌ این‌ جمله‌ در آن‌ به‌ کار رفته‌ سویه‌ای‌ طنزآمیز ندارد که‌ به‌ واسطه‌ی‌ آن، کاربرد فعل‌ “نهاده‌اند”برایم‌ توجیه‌ شود.بسیار بدیهی‌ است‌ که‌ باید به‌ جای‌ “نهاده‌اند”از “گذاشته‌اند”استفاده‌ می‌شد.

در صفحه‌ی‌ 56کتاب‌ در سطر هشتم‌ از پاراگراف‌ اول‌ می‌خوانیم:“مثل‌ هزاران‌ آدمیان‌ دیگری‌ که‌ بر روی‌ این‌ کره‌ خاکی‌ پراکنده‌اند، کشتن‌ رابیاموزد”این‌ جمله‌ کاملا گویای‌ عدم‌ آشنایی‌ کامل‌ مهستی‌ شاهرخی‌ با زبان‌ فارسی‌ است.دقت‌ کنید:هزاران‌ آدمیان.این‌ عبارت‌ گرته‌برداری‌ شده‌ از زبان‌ انگلیسی‌ است. در زبان‌ فارسی‌ می‌نویسند: هزاران‌ آدم!

اگرچه‌ تعداد این‌ اشتباهات‌ فاحش‌ در نثر کتاب‌ کم‌ نیست‌ شاید گفته‌ شود این‌ تنها ضعف‌ کتاب‌ است‌ اما جدای‌ از اینکه‌ به‌ نظر من‌ رمان‌ در نثر خلق‌ می‌شود، سوژه‌ی‌ رمان‌ “شالی‌ به‌ درازای‌ ابریشم” چنان‌ است‌ که‌ توجه‌ به‌ نثر اهمیتی‌ دو چندان‌ پیدا می‌کند.“شالی‌ به‌ ...”داستان‌ برخورد دو آدم‌ با دو فرهنگ‌ مختلف‌ است.زن‌ داستان‌ “شالی‌ به‌ درازای‌ ابریشم”رنج‌هایی‌ دارد که‌ در زبان‌ مادری‌ جان‌ درک‌ نمی‌شود.سوژه‌ای‌ که‌ مهستی‌ شاهرخی‌ برای‌ کتاب‌ انتخاب‌ کرده‌ بسیار جالب‌ به‌ نظر می‌رسد.چرا که‌ تجربه‌های‌ ادبی‌ نویسندگان‌ ایرانی‌ مقیم‌ خارج‌ درباره‌ی‌ غربت‌ معمولا نخ‌ نما شده‌ و غیر داستانی‌ بوده‌ است.به‌ همین‌ جهت‌ رویکرد مهستی‌ شاهرخی‌ به‌ مساله‌ی‌ غربت‌ بسیار هنرمندانه‌ است.اما در آوردن‌ این‌ سوژه‌ در رمان‌ نیاز به‌ تسلط‌ کامل‌ نویسنده‌ به‌ زبان‌ دارد.تسلطی‌ که‌ مهستی‌ شاهرخی‌ از آن‌ بی‌بهره‌ بوده‌ است.نویسنده‌ در بعضی‌ از صفحات‌ کتاب‌ برای‌ خلق‌ داستان‌ در زبان‌ تلاش‌ می‌کند.مثلا بازی‌ با کلمات‌ “جان” (هم‌ به‌ عنوان‌ اسم‌ و هم‌ به‌ عنوان‌ کلمه‌ی‌ جان‌ در زبان‌ فارسی) و همچنین‌ “خر”!با این‌ حال‌ تلاش‌ شاهرخی‌ در کل‌ کتاب‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ شناخت‌ او از زبان‌ فارسی‌ به‌ جایی‌ نمی‌رسد و رمان‌ “شالی‌ به‌ درازای‌ ابریشم” را به‌ اجرای‌ ضعیف‌ یک‌ سوژه‌ی‌ خوب‌ تبدیل‌ می‌کند.