یک شعر از خودم

ریختن

 

تمام عطرهای دنیا را خالی کنم روی تنم

بوی گندم نمی رود

بالا می آورم بالاتر می آورم

بوی تنت را روی خودت

بریزم؟

 

سیخ ایستاده است

موهایت روی عطر تند پاها

بریزم؟

موهای تنم را بریزم؟

 

کمر راست نمی کند دیوار

رنج مرا می کند

من چه می کنم تو چه می کنی

رنج من تو را می کند

بریزم؟

اشک های خودم را توی همین چاردیواری

 

گندش بزند

از کمر نمی افتد دنیا

ریخته ام

از تن

از چشم

از ریختن

بریزم؟ آب خودم را

روی کمرت بریزم؟