دارم سعی می کنم کتاب آب و خاک جعفر مدرس صادقی را بخوانم اینکه می گویم دارم سعی می کنم به این مساله برمیگردد که من هیچوقت نتوانسته ام حتا یک کتاب مدرس صادقی راتا آخر بخوانم. من معمولا سعی می کنم کتابی را که دستم می گیرم تا آخر بخوانم اما این مدرس صادقی تنها نویسنده ای است که هیچوقت نتوانسته ام یک کارش را هم تا آخر بخوانم. به نظرم علیرغم اینهمه استقبالی که در مطبوعات از کارهای صادقی می شود او نویسنده ای معمولی است. در هیچکدام از آ،ثار او چیز خاصی که مرا به عنوان یک خواننده ی حرفه ای ادبیات داستانی با خودش همراه کند ندارد.
در یکی دو سال اخیر نقدهای زیادی در تایید کارهای صادقی در روزنامه و مجلات ادبی چاپ شده است. نمونه اش همین مجله ی هفت که اگر دوره اش را نگاه کنید همانقدر که از طلبی نژاد مطلب می بینید ( و این اصلا چیز بعیدی نیست!) از مدرس صادقی گفت و گو یا مطلب چاپ شده است که این هم اصلا چیز بدی نیست. اما من که همیشه سعی کرده ام حتا آثاری را که در یک دوره ی زمانی نظرم را جلب نی کنند در زمانی دیگر بخوانم هنوز نتوانسته ام خودم را راضی کنم که یکی از کتاب های صادقی را بخوانم.
نمونه اش همین کتاب آب و خاک. باور کنید من اصلا نمی فهمم چرا باید آب و خاک را چیزی بیششتر از یک داستان درجه ی سوم بدانم. شخصیت های نامانوس و تصنعی با حس های تیپیکال و کلیشه ای . تا اینجای کتاب که چیزی بیشتر از این دستگریم نشده است. معمولا اهالی سینمای ایران از کتابهای مدرس صادقی استقبال کرده اند . فکر می کنم دلیلش برگردد به پتانسیل تصویری آثار این نویسنده. وگرنه من که هیچ ویژگی ادبی که آثار مدرس صادقی را مال خودش بکند در کارهایش ندیده ام.
درباره ی مدرس صادقی زیاد نوشته اند از جمله درباره ی تسلط او بر زبان فارسی. ولی وقتی می بینم در صفحه ی 14 کتاب آب و خاک جمله ای ساده از نظر دستوری غلط نوشته شده با خودم فکر می کنم که آیا این کتاب را همان مدرس صادقی نوشته که می گویند زبان فارسی را خیلی خوب بلد است؟
در سطر ابتدایی صفحه 14 می خوانیم:اسفندیار انتظار این همه صمیمیت و خومانی بودن نداشت
بدیهی است که باید بعد از خودمانی بودن یک را وجود می داشت. از این نوع اشکالات در کتاب زیاد دیده می شود . ضمن اینکه نثر ثقیل و بدخوان کتاب اصلا با روح داستان سازگاری ندارد.
نمی دانم شاید اشکال از من باشد و مثلا دو سال دیگر نظرم درباره ی مدرس صادقی عوض شود ولی در حال حاضر دارم خیلی سعی میکنم کتاب آب و خاک را تمام کنم. هر چند خودم هیچ امیدی ندارم.
با نظر شما موافق نیستم . از دید من مدرس صادقی نویسنده ی درجه اولی ست که زبان خاص و منحصر به فرد خودش را دارد . در ضمن نمی توان یا یک جمله ی کوچک کل کارهای یک نویسنده ـ که شایستگی خودش را در نویسندگی ثابت کرده ـ زیر سوال برد . به نظر من همه ی کارهای مدرس صادقی به جز داستان هایش در شرق قابل تحسین اند .
دوست عزیز خداییش خیلی بی انصافیه ...
اتفاقاْ داستانهای مدرس صادقی هویت کاملاْ خودویژهای دارند و اتفاقاْتر اینکه باید حتماْ تا آخر بخوانیشان تا لذت کامل و وافر راببری. قبول دارم که یکی دو اثر آخرش قبل از آبوخاکُ مثل آن طرف خیابان و دیدار در حلبُ در حد آثار قدیمش مثل ۱۲ داستان و قسمت دیگران و بخصوص کله اسب محبوب من و حتی شریک جرم و عرضحال و کنار دریاو... و گاوخونی و ناکجاآباد و .... نبودُ اما انصافاْ توی آبوخاک دوباره برگشته به همون فضای دوستداشتنی و آشنای کارهاش. بعد از مدتها اولین کتابی بود که وقتی شروعش کردمُُ تا آخرین کلمهاش را نخوندم زمین نگذاشتمش... این داستان سرتاسر حسه و حال... شخیتهاش هم حرف ندارن. تو رو به خدا این جور کلی و یه خطی درباره همچین نویسندهای قضاوت نکن ...
من مدرس صادقی را در شاه کلید و کله اسب و من تاصبح بیدارم تحسین می کنم
ولی موافقم که آب و خاک رمان بی هویتی بود
سلام دوست عزیز
پیشاپیش عیدتون مبارک
من تابه حال با124سایت ووبلاگ تبادل لینک کردم
ومی خوام اگه افتخاربدین صدوبیست وپنجمین وبلاگی که دروبلاگم ثبت میکنم وبلاگ شماباشه
پس لطفا اگه موافقین وبلاگ من راباعنوان:
"1500مقاله وتحقیق رایگان"
وبه آدرس:
http://www.beheshtnet.blogfa.com
لینک نماییدوسپس اطلاع دهیدتادرهمان ساعت شمارالینک کنم
ممنون