نگاهی به کتاب “صید قزلآلا در آمریکا” نوشتهی ریچارد براتیگن ، ترجمه ی هوشیار انصاری فر
“مستراحی نبود نشسته بر دامن خیال. واقعیت بود.”
از متن کتاب
رمان؟ آیا “صید قزل آلا در آمریکا” را باید رمان نامید؟ اصلا لزومی دارد که در مراسم مرزبندی متنها شرکت کنیم و تصمیم بگیریم که آیا “صید ...” را رمان بدانیم یا نه؟ “صید قزل آلا در آمریکا” هم ویژگیهای رمان را دارد و هم ندارد. این اثر هم قصهگو هست، هم قصهگو نیست. چرا؟ چون ریچارد براتیگن متنش را به رمان نزدیک میکند و آن وقت به جای اینکه وارد ژانر دیگری شود، در چارچوبهای رمان تردید ایجاد میکند. از این حیث “رمان” صید قزل آلا برجسته است. شاید کمتر کتابی را بتوان پیدا کرد که همچون “صید ...” مرزهای رمان را در هم بشکند. البته تعداد آثاری که در آن نویسنده، اصلا رمان ننوشته و فقط به خاطر شهرتش به نویسندگی، آن اثرش را هم رمان محسوب کردهاند کم نیست اما برجستگی “صید ...” به این دلیل است که براتیگن به بسیاری از خصیصههای رمان پایبند است.
متن “صید ...” قصهگوست. حتا گاهی قصههایی که در یک فصل دو صفحهای کتاب گفته میشود ماجراجویانهتر از قصهای است که در کتابی چهارصد صفحهای بازگو شده است. مثلا در فصل “دریا، دریاسوار”، قصه از نیواورلئان و مری کانتی میگذرد و به اسپانیا و انگلستان و فیلادلفیا میرسد. قصهای که براتیگن در این فصل تعریف میکند از فراز امواج دریاها از قارهای به قارهای دیگر عبور میکند. براتیگن توی این کتاب “یک عالمه” قصه میگوید. اما پایبندی قصههای براتیگن به برخی از ویژگیهای ساختاری “حکایت”ها سبب میشود که در کلیت ساختارشکنانهی کتاب، نقش دیگری برای این قصهها قایل شویم. در فصل “مرگ قزل آلا بر اثر شراب پورتو”، اگرچه قصه با دو جملهی تکان دهنده شروع میشود اما پس از آن نویسنده مثل بسیاری از قصههای قدیمی، ابتدا منطق قصهاش را توضیح میدهد و بعد مو به مو داستانش را تعریف میکند. در زیر متن قصههای ریچارد براتیگن در رمان “صید قزل آلا در آمریکا” واقعیتی نهفته است. اینکه نویسنده به جای بازگو کردن واقعیتهای بیرونی در شکل پذیرفته شدهاش (در آن کارکردی انعکاسی برای قصه متصور میشود) واقعیتهایی را که خودش دلش میخواهد به جای واقعیتهای بیرونی خلق میکند و آن وقت باساختار قصههای کلاسیک به روایتش میپردازد. در فصل “قزل آلای گوژپشت”، راوی نهر را به یک ردیف 12845تایی باجهی تلفن تشبیه میکند و تا پایان فصل نیز اتفاقات را با همین پیش فرض تعریف میکند. انگار نویسنده اراده میکند که همه چیز را “جور” دیگری جلوه دهد. اگرچه روایت قصههایی که در کتاب آمده ظاهری واقعیت نمایانه دارند اما نویسنده به هیچ یک از مکاتب ادبی و شیوههای نوشتن پایبند نمیماند. مثلا همین فصل “مرگ قزل آلا بر اثر شراب پورتو” با این دو جمله آغاز میشود: “مستراحی نبود نشسته بر دامن خیال. واقعیت بود.” ساختار عجیب و غریب جملهی اول هیچ سنخیتی با شیوهی روایت قصه در این فصل ندارد. شیوه روایتی ساده در این قصه، به طور مداوم با جملاتی که با روایت همگونی ندارند. به تاخیر انداخته میشود: “قزل آلاهایی وجود دارند که بر اثر کهولت سن میمیرند و ریش سفیدشان به دریا جاری میشود.” فکرش را بکنید: جاری شدن ریش سفید قزل آلاها در دریاچه نسبتی با بقیه داستان که دربارهی خوراندن شراب پورتو به یک قزل آلاست، دارد؟
ریچارد براتیگن در “صید قزل آلا در آمریکا” دربارهی چیزهای متعددی مینویسد. دربارهی نهرهای مختلف، دربارهی آدمهای مختلف دربارهی شخصیتهایی که داستانی مختص به خود را پشت سرشان دارند. با این همه اگر کسی از شما بپرسد ریچارد براتیگن در “صیدقزل آلا در آمریکا” دربارهی چه چیزی مینویسد، بیواسطهترین پاسخ این است: “دربارهی صید قزل آلا در آمریکا”. اما کسی که این پاسخ را میدهد بلافاصله خود متوجه میشود که کتاب “صید قزل آلا در آمریکا” دربارهی صید قزل آلا نیست. “صید قزل آلا” قافیه مشترک ابیات مختلف شعری است که براتیگن به سبک خودش در کتاب “صید ...” سروده است. با وجود اینکه “قزل آلا” کلمهای است که بارها و بارها در طول کتاب تکرار میشود اما کتاب “صید ...” دربارهی صید قزل آلا در آمریکا نیست. چنین ادعایی، دوباره ما را به این سوال میرساند که رمان “صید قزل آلا در آمریکا” دربارهی چیست؟
“صید ...” دربارهی هیچ چیز است. اجرای “پارودی” گونه از دنیایی سرشار از چیزهای مختلف که در آن اهمیت چیزها به پرسش گرفته میشود. بر این اساس انبوهی از آدمها و وقایع تاریخی وارد قصهی براتیگن میشوند و بیش از آنکه چیزی به جهان واقع بیفزایند بر آشفتگی آن دامن میزنند. نویسنده در کتاب “صید قزل آلا در آمریکا” بیاعتنا به “چیز”هایی که در دنیای پیرامون به عنوان “چیز” پذیرفته شدهاند، جهان خودش را خلق میکند. رمان “صید ...” متناظر با دنیایی است که براتیگن جایگزین جهان مرسوم میکند.
در دنیای “صید قزل آلا در آمریکا”، مسیر روایت بر نظم رایج در زندگی - آنگونه که پذیرفته شده - بنا نشده است. اما آیا نظم زندگی همانی نیست که در “صید قزل آلا در آمریکا” ترسیم شده است؟
براتیگن در بعضی از فصلهای کتاب به اجرای جهان میپردازد. عملی که شاید در کمتر رمانی معمول بوده باشد. در فصل “مرگ قزل آلا بر اثر شراب پورتو”، نویسنده نیامدن هیچ ذکری از “مردن قزل آلا” بر اثر نوشیدن “جرعهای شراب پورتو” در کتابهای مختلف را در دو صفحه اجرا میکند. در فصل “صید قزل آلا در آمریکا با اف.بی.آی” از خواندن نوشتهای که دو طرفش تا خورده کلافه میشویم. در واقع براتیگن “نوشتهای که دو طرفش تا خورده” را اجرا میکند.
وقتی در متنی، نویسنده جهان خودش را به جای جهان بیرونی قالب بزند، و وقتی نویسنده برای اتفاقات و شخصیتهای جهان ارزش پذیرفته شده را قایل نباشد و روایت خودش را از آنها ارایه کند؛ قطعا نثر متن از فرمهای رایج خارج میشود. به نمونهای از نثر براتیگن در کتاب توجه کنید:
“مردی که صاحب کتابفروشی بود سحر و جادو نبود. کلاغ سهپا نبود نشسته باشد روی دامنه پر قاصدکوه” (صفحهی 49)
“صید قزل آلا در آمریکای کوتوله یک دفعه پاییز گذشته در سان فرانسیسکو پیدا شد، (صفحهی 81)
“آه، بله، آسایشگاه روانی آینده داشت. زمستانهای آنجا هیچ کدام بدتر از هیچ نبود ... ) (صفحهی 43)
براتیگن در کتاب “صید ...” به هیچیک از شیوههای نوشتن نیز وفادار نمیماند. نثر او گاه متناظر با واقعنمایی محض است و گاه چنان خیال پردازانه میشود که به شعر پهلو میزند. اما مهمترین نکته، تغییر نثر او به ضرورت تغییر لحن مداوم در طول کتاب است. هیچکس نمیتواند ادعا کند که میداند نثر “براتیگن” در “صید ...” چطور است. نثر کتاب “صید ...” شبیه نثر هیچ کتاب دیگری نیست. به همین دلیل است که هم نثر و هم ساختار کتاب “صید ...” را “براتیگنی” نامیدهاند. نثر کتاب متاثر از جهانی است که نویسنده ترسیم میکند. در واقع وقتی جهان نویسنده در نثر خلق میشود، بینظمی حاکم بر نثر “صید ...” نشانگر آشفتگی و از هم گسیختگی دنیایی است که نویسنده در کتاب خلق کرده است.
“صید ...” ، رمانی پست مدرن است. جدای از فرار از موضوع، نثر چندگانه، ارجاعات مکرر به خارج از متن و ساختار از هم گسیخته، یک دلیل سادهی دیگر برای پست مدرن بودن “صید ...” وجود دارد. “صید ...” دقیقا تجلی چرندنویسی نویسندهای پست مدرن است. چرند به معنای معناباختگی مفاهیم در جهان معاصر در سطرسطر رمان جاری است. در جهانی که انسان و جهانش زیرآوار چیزها و معناهای متعددی قرار گرفته که به نقض یکدیگر مشغولند نوشتن از این وضعیت متناقض، اصطلاحا همان “چرندنویسی” است که ریچارد براتیگن از عهدهاش خوب برآمده است. با گذر از تلاش نویسندگان در جهت گذاشتن مرز برای جهان، در رمان پست مدرن “صید قزل آلا در آمریکا”، با این ایدهی ظاهرا بیاهمیت اما جذاب رو به رو هستیم که نویسنده / راوی (آیا این دو، یکنفرند؟) میخواهد کتابش را با کلمهی مایونز تمام کند. یا از این همه اتفاقات مهمی که در دنیای پیرامون میافتد از فراز دریاها و مرزهای جغرافیایی، در فصلی که شخصیت اولش جدای ماجراها از این قاره به آن قاره سفر میکند احساس ارضا شدن را با این عبارت توصیف میکند: “مثل آن ثانیهی جاودان پنجاه و نهم بود که میشود یک دقیقه و بعد انگار فروکش میکند.” در دنیایی که تمام “چیز”ها به طرز کسالت باری با اهمیت شدهاند و اصلا واژهی “اهمیت” اهمیتش را از دست داده است.
“صید قزل آلا در آمریکا” ما را دعوت میکند تا در چرندنویسی نویسندهاش شرکت کنیم. چرندیاتی که خیلی مهماند و شاید از مهم هم مهمتر باشند!