یک موقعی وقتی در پیشخوان کتابفروشیها، کتابهایی را میدیدم که عنوانی مثل “مجموعه داستانهایی از نویسندگان بزرگ دنیا” روی جلدشان آمده بود، میگذاشتم پای کتابسازی و قیدش را میزدم. بیدلیل هم نبود. جدای از کتابهای بیشناسنامهای که منتشر میشد، این اواخر چند تا مترجم خوب هم تعارف را کنار گذاشته بودند و هی از این کتابها میدادند به ناشر. هرچه کتاب کلفتتر بود، حق الترجمه بیشتر. اما در کنار تجربههای موفق سالهای دور در چند سال گذشته چند تا مترجم خوب و غالبا جوان مجموعه قصههای خوبی را ترجمه کردهاند. اینجا همهی آدمها اینجوریاندبا ترجمه مژده دقیقی، روزی روزگاری دیروز با ترجمه لیلا نصیریها و باغ تروتسکی با ترجمه محمدرضا فرزاد و نیما ملک محمدی از جملهی این کتابها هستند. امسال مترجم جوان و با استعداد، امیر مهدی حقیقت کتاب “خوبی خدا” را منتشر کرد که انصافا کتاب فوق العادهای است. به نظرم کار مترجم این کتاب (که ترجمهی خوبی هم دارد) بیشتر از حیث انتخاب داستانها قابل تقدیر است. 9 تا داستان خیلی خوب که آدم از خواندنشان لذت میبرد. داستانهایی که چندتاییشان از نظر تکنیکی واقعا برجسته هستند. مثلا داستان “شیرینی عسلی” نوشتهی هاروکسی موراکامی، شیوهی نویسنده برای روایت قصه جالب توجه است. او داستان را با قصهای فرعی شروع میکند و وقتی خواننده دارد این قصه فرعی را به عنوان طرح اصلی داستان میپذیرد وارد قصهی اصلی میشود. روایت قصهی جانپی و سایوکو چنان ناگهانی بر مخاطب تحمیل میشود که شیرینی عسل قصههایی که جانپی تعریف میکند را از بین میبرد. “فلامینگو” به قلم الیزابت کمپرفرنچ، قصهی رنجهایی است که در پی مراودات روزمره درون انسانها را متلاشی میکند. داستان “تو گرو بگذار، من پس میگیرم” نوشتهی شرمن الکسی روایت بدبختی آدمهایی است که در اوج یاس با امیدهایی خودساخته زندگی را تحمل میکنند. نثر نویسنده در این داستان فوق العاده است. از آن دست نثرهایی که روح یک فرهنگ را توی چند سطر زنده میکند: “چون سرخ پوستها نمیخواهند کامل و بیعیب باشند و چون فقط خدا کامل و بیعیباست، به لباسهای رقصشان یک چیز نامربوط میدوزند ...” ص 15
“کارم داشتی زنگ بزن” هم یکی از داستانهای مشهور ریموند کارور است و مثل همهی کارهایش ساده اما تکان دهنده. وقتی به پایان این داستان میرسیم با تسلیمی رو به رو میشویم که وادارمان میکند برگردیم و یکبار دیگر به شخصیتها فکر کنیم. بقیه داستانهای مجموعهی “خوبی خدا” هم خواندنی هستند. گاهی فکر میکنم وقتی مردم در روز خدا تومن فقط پول کرایه تاکسی میدهند چه طور رغبت نمیکنند 2400 تومان پول بدهند. و 9 تا داستان خوب بخوانند؟