“انزوا، ژرفترین واقعیت در سرنوشت آدمی است. انسان تنها موجودی است که میداند تنهاست.”
دیالکتیک تنهایی - اکتاویوپاز
اکتاویوپاز در مقالهی مشهور خود، “دیالکتیک تنهایی” بر این اعتقاد اصرار میورزد که “جامعه عشق و شاهد آن - شعر - را با کینهای مساوی به سزای اعمالش میرساند و آن دو را محکوم به اقامت در دنیای پرآشوب و زیرزمینی مناهی، پوچی و غیرعادی کند ...” کارنامهی نصرت رحمانی، شاعر فقید ایرانی مهر تاییدی بر این گفتهی پاز است. در شعرهای رحمانی عشق و شعر در کنار یکدیگر کوس رسوایی تنهایی شاعر را میکوبند. در اینجا قصد دارم به نسبت عشق و شعر در شعر نصرت رحمانی بپردازم.
نصرت جز در یکی دو کتاب آخرش که کمتر واجد ویژگیهای ذاتی شعر اوست به تفسیر هستی شناسانهی سهگانهی “زندگی، عشق و تنهایی” پرداخت. او در شعرهایش، به تناوب یکی از این سه را اساس خلق سلبی و اثباتی دیگری قرار داد. ادامه
سلام.
مطلب خوبی بود.