مقالهای انتقادی دربارهی رابطهی متقابل ایرانیها و غربیها
مجتبا پورمحسن
پیش از آنکه تصمیم بگیرم دربارهی رابطهی ما ایرانیها و غرب بنویسم، از سر کنجکاوی نگاهی به نقشهی جغرافیا انداختم و سعی کردم نسبتی فیزیکی بین ایران و غرب پیدا کنم. چشمم به کشوری به نام مغولستان در شرق شوروی سابق افتاد که در کتابهای تاریخ مدرسهمان غولی بود که در چشم بر هم چشم زدنی ایران را به “ویرانه” تبدیل کرد. این رفت و آمد ذهنی در تاریخ این سوال را پیش رویم گذاشت که آیا مغولها هم به ارتباط خود با غرب فکر میکنند. یا لااقل تفکر مردمان آن سرزمین به اندازهی ما مشغول غرب هست یا نه؟ به دنبال یافتن جواب برای این سوال نیستم که یقینا خود بحثی جداگانه میطلبد. اما این پرسش مرا وارد پروسهی دیگری از فرایند امروز ارتباط ما و غرب میکند. فرایندی که به اعتقاد من بر شانههای سوءتفاهمی بزرگ شکل گرفته است، سوء تفاهمی به نام تاریخ.
یقینا چیستی رابطهی ایرانیها با غربیها - علیرغم شباهتهایش - افتراقات زیادی با ارتباط شرقیها و غربیها و حتا مردمان خاورمیانه و غرب دارد. بر پایهی همان سوءتفاهم تاریخی ایران امروز به جا مانده از تاریخی دو هزار و پانصد ساله است و غربیها (که قابل تفکیک به اروپاییها و آمریکاست) از تاریخی دیگر سخن میگویند. مسالهی بحث این مقاله تصویری است که غربیها از ما دارند و تصویری است که ما از آنها داریم. در سطحی ثانوی تصویری که متقابلا انتظار میرود باید داشته باشیم محل مناقشه است.
غربیها دربارهی ما چه فکر میکنند؟
نه در سالهای اخیر و به سبب مناقشات بینالمللی بر سر برنامه هستهای ایران، بلکه سالهاست کهIRAN یکی از جذابترین سوژهها در سرخط خبرهای رسانههای مهم دنیاست. در این سطح ایران به صورت واقعیتی یکپارچه یا حداقل کمپلکسی از حکومت - مردم مورد توجه قرار میگیرد. غربیها نهایت تصوری که از ایران دارند به میزان ماجراجویی ایران در مناسبات بینالملل و رضایت یا عدم رضایت مردم کشور ما از حکومت برمیگردد. در واقع غرب نیز به ایران از دریچهی همان تصاویری نگاه میکند که با استفاده از هلیکوپترها بر فراز آسمانهای ایران و از راهپیمایی میلیونی، چند صد هزار نفری، چند ده هزاری، هزار نفری، چند صد نفری (به فراخور جهتگیری رسانهی مخابره کننده خبر) گرفته شده است. یعنی نگاه غرب به ایران نهایتا نگاهی تودهوار به مفهوم حکومت و ملت ایران است. از این منظر مردم ایران، مظلومانی هستند که در چنبرهی حکومتی نامقبول گرفتارند و غرب در لوای مدافع حقوق بشر و مجری نظم نوین جهانی بر خود وظیفه میداند که رابطهی این ملت و حکومت را دگرگون کند. شاید نحوهی انتقادی که در جملههای بالا از نگاه غرب به ما انجام شد علی الظاهر شباهتی با گفتمان برخی گروههای سیاسی تندرو در داخل ایران داشته باشد، اما جدای از اهداف ابزاری آن گروههای سیاسی، بیانصافی است اگر نپذیریم که غالب غرب ما را با این تصویر مینگرد. دربارهی اشتباه بودن این تصویر در بخش دیگری از مقاله خواهم گفت.ادامه
جالب بود. ممنون از مطالب جالب وب لاگتون.
با درود. وبلاگت جالبه. اما زمینه رنگ وب سرده. نمی دونم شاید این امری سلیقه ایست. موفق باشی.
1ـ غرب کجاست یا چیست ؟ بر چه اساسی تعریف می شود ؟ و چرا ؟ آیا از ایران « کمپلکسی از حکومت - مردم » را در نظر دارید ؟! اگر پاسخ مثبت باشد ، نمی توانید مولویِ زاده یِ کشور افغانستان و زیسته یِ کشور ترکیه را از « ما : ایرانی» بدانید ؛ اما اگر تصور شما از ایران چنان است که بنا بر آن مولوی و پورسینا و خوارزمی و نظامی گنجوی ، ایرانی به شمار می روند ؛ بهتر است انگاره ی خود را شرح دهید تا ببینیم که وفقِ تصورِ شما گزاره هایی چون « ایرانیها امروز بیش از همیشه به فردیت میاندیشند » و « غرب باید از نگاه تودهوار به ایران دست بردارد » چه معنایی دارند و نسبت آن ها با « ایران کشوری است در قلب خاورمیانه » و « دولتهای سی سال اخیر ایران ... » چیست .
2ـ جنگل شناسی ـ مانند شهرشناسی ـ به شناخت عناصر و اجزایِ سازنده اش محدود نمی شود ؛ شناخت جماعت های بشری به ویژه گروه های سازمان یافته نیز به شناخت عناصر تشکیل دهنده یا سازه های آن ها محدود نمی شود . از این دیدگاه شناخت کشور یا دولت ـ ملت ایران ( ترکیبی از سرزمین ، افراد و گروه ها و جریان های انسانی ، و حکومت یا سازمان فراگیر مردم معین در گستره یِ خاص ) بسی آسان تر از شناخت توده یِ بی شکل یا عناصر پراکنده است زیرا لازمه یِ آن شناخت تک تک افراد و عناصر نیست .
3ـ از یک سو هر شناختی با تعمیم همراه است ، حتا « نامیدن » و داوری در باره یِ « اینهمانی » متضمن تعمیم است ؛ از دیگر سو استخراج و انتزاعِ صفات برای پدیدآوردن یک تصور ـ چه رسد به یک جمله ـ ، استقرایی است . می توان از استقرا اجتناب کرد؟!!
* با ملاحظاتی از این دست است که شما را به بازنگری و روشن اندیشی و زلال نویسی فرامی خوانم ! باور کنید وقتی می بینم که تاریخ را سوء تفاهم و نگاه توده وار به حکومت ( که نوعی سازمان است ) را نهایت نگاه غرب به ایران می نامید ، می مانم که چه بگویم ؛ به همین می بسندم که نمی فهمم .