معرفی یک نقد خوب

این نقد را امشب خواندم.حرف نداشت.آفرین آقای امیر احمدی آریان،آفرین.نقدت عالی بود.مخصوصا بند هفتمش.اسمش را می‌گذارم اعاده‌ی حیثیت از ادبیات.ممنون

این میل مبهم رنج

الف:روزهای آخر سال ۸۵ را با خواندن یک کتاب و تماشای یک فیلم سپری کردم. فیلم میم مثل مادر ساخته‌ی رسول ملاقلی‌پور و کتاب از شیطان آموخت و سوزاند ‌نوشته‌ی فرخنده آقایی.

۱-فیلم میم مثل مادر فیلمی غریزی بود که غریزه مخاطب را هم نشانه می‌گرفت. فیلم سرشار از رنج بود. از آن رنج‌هایی که آدم دلش می‌خواهد های‌های برای کاراکتر اصلی‌اش گریه کند.قصه‌ی عشق مادر به فرزند، قصه‌ای تکراری است که در مدیوم‌های مختلف روایت شده است. اما ویِژگی میم مثل مادر این بود که با خشونت هرچه تمام‌تر این عشق را به نمایش گذاشت. تصویر کردن رنجی که مادر در فیلم تحمل می‌کند قطعا خشونت آمیز است و مخاطب را تهییج می ‌کند.خشونت صرفا کنار هم گذاشتن صحنه‌های اکشن نیست.وقتی داشتم صحنه‌ی حمام را می‌دیدم فکر می‌کردم رسول ملاقلی‌پور چطور توانسته رنج خلق این صحنه را در ذهنش تحمل کند. درک آن‌همه خشونتی که در رنج مادر بود کار دشواری نیست.

۲-از شیطان آموخت و سوزاند روایت زندگی شخصیتی به نام ولگاست .نویسنده با ردیف کردن روزنوشت‌های ولگا ، زندگی او را در همین قالب خلق می‌کند. زندگی ولگا سرشار از بدبختی است..مگر یک آدم چقدر می‌تواند رنج بکشد؟ ولگا انبوه این بدبختی‌هاست. رنج خوردن ،پوشیدن، جایی برای زندگی، بی پناهی و نبود عشق.

ب-پس ازخواندن رمان آقایی و تماشای فیلم ملاقلی پور به این فکر کردم که چرا ما ایرانی‌ها به دنبال عینی‌ترین شکل‌های رنج می‌رویم.فکر می کنم این واقعیت زیربنای همه‌ی آثار ادبی و هنری باشد که در زندگی همه بازنده‌اند و برنده‌ای وجود ندارد .بنابراین روایت و به عبارت دیگر خلق جزیی‌ترین اتفاقات زندگی ،همان خلق رنج‌های انسانی است. چیزی که مثلا فانوس دریایی را به یک شاهکار ادبی و کاپوتی را به فیلمی برجسته تبدیل می‌کند

عنوان مطلب برگرفته از فیلم  میل مبهم هوس ساخته‌ی لوییس بونوئل

خطاب‌ به‌ نسل‌ پنجم:

‌‌روزنامه‌ نگار، باربر نیست‌

 

وقتی‌ پیغام‌ سه‌ نفر از نسل‌ پنجم‌ را زیر گفت‌ و گوی‌ من با محمود دولت‌ آبادی‌ دیدم، نیازی‌ نبود تا به‌ وبلاگ‌ نسل‌ پنجمی‌ها بروم‌ و بشمارم‌ چند تا از قصه‌ نویسهای‌ این‌ نسل، روزنامه‌ نگار هستند. تعداد زیادی‌ از این‌ نویسندگان، از دوستان‌ من‌ هستند و در روزنامه‌های‌ مهم‌ کار می‌کنند و از راه‌ روزنامه‌ نگاری‌ روزگار می‌گذرانند. به‌ همین‌ دلیل‌ برای‌ من‌ بسیار تعجب‌ آور بود که‌ سه‌ نفر از نسل‌ پنجمی‌ها گفت‌ و گوی‌ مرا با دولت‌ آبادی‌ به‌ گرفتن‌ عکس‌ دو نفره‌ با بزرگان‌ تعبیر می‌کنند. آنها می‌نویسند: “دوره‌ عکس‌ دو نفره‌ باپیشکسوت‌ ها سرآمده. ما نمی‌دانیم‌ چرا مجتبی‌ دارد این‌ کار را می‌کند. برداشتن‌ چمدان‌ آدمهای‌ مشهور دردی‌ از مجتبی‌ درمان‌ نمی‌کند...

البته‌ این‌ سه‌ دوست‌ اولین‌ کسانی‌ نیستند که‌ با خشونت‌ نسبت‌ به‌ حرفهای‌ دیگران‌ واکنش‌ نشان‌ می‌دهند. کافی‌ است‌  پیام‌های‌ زیر همین‌ گفت‌ و گو را نگاه‌ کنید. حتا بعضی‌ها بد و بیراه‌ هم‌ گفته‌اند. اعتراضی‌ ندارم‌ .حقشان‌ است‌ نظرشان‌ را بنویسند. اما از دوستان‌ نسل‌ پنجمی‌ با این‌ همه‌ ادعاهایشان‌ درباره‌ درک‌ مناسبات‌ فرهنگی‌ دنیای‌ مدرن‌ انتظار نداشتم‌ که‌ مصاحبه‌ با نویسنده‌ای‌ همچون‌ محمود دولت‌ آبادی‌ را به‌ گرفتن‌ عکس‌ دو نفره‌ تعبیر کنند.

در این‌ نوشته‌ در مقام‌ دفاع‌ از مصاحبه‌ام‌ با دولت‌ آبادی‌ بر نیامده‌ام‌ که‌ مثل‌ گفت‌ و گوی‌ دیگری‌ می‌تواند ایرادهای‌ خودش‌ را داشته‌ باشد. اما دلم‌ می‌خواست‌ نیازی‌ نباشد توضیح‌ بدهم‌ من‌ در مقام‌ مصاحبه‌ کننده‌ قطعا همان‌ اختیاری‌ را ندارم‌ که‌ در مقام‌ منتقد دارم. این‌ اختیار را خودم‌ به‌ خودم‌ نمی‌دهم. چون‌ از لحاظ‌ حرفه‌ای‌ درست‌ نیست. وگرنه‌ دوستان‌ نسل‌ پنجمی‌ بانقدهای‌ من‌ آشنایی‌ دارند و می‌دانند که‌ در مقام‌ منتقد با هیچ‌ نویسنده‌ای‌ تعارف‌ ندارم‌ و نظر خودم‌ را می‌نویسم.

ضمن‌ اینکه‌ انتخاب‌ آقای‌ محمود دولت‌ آبادی‌ به‌ عنوان‌ سوژه‌ی‌ گفت‌ و گو شاید به‌ مذاق‌ برخی‌ها خوش‌ نیاید اما توجیه‌ محکمی‌ دارد. او یکی‌ از نویسندگان‌ بزرگ‌ ماست. حتا اگر من‌ و شما آثارش‌ را دوست‌ نداشته‌ باشیم. بگذریم‌ که‌ برخی‌ از گفت‌ و گوی‌ دولت‌ آبادی‌ چنان‌ علیه‌ من‌ برافروخته‌اند که‌ انگار من‌ گفته‌ام‌  “مدعی‌ نوبل‌ ادبیات‌ هستم!” اما از شما نسل‌ پنجمی‌ ها انتظار نداشتم.

روزنامه‌ نگار در مقام‌ مصاحبه‌ کننده‌ به‌ سوژه‌هایش‌ اجازه‌ حرف‌ زدن‌ می‌دهد گیرم‌ که‌ در مقام‌ منتقد حق‌ دارد نظر خودش‌ را بنویسد بنابراین‌ مصاحبه‌ کننده‌ باربر نیست‌ که‌ چمدان‌ فلان‌ نویسنده‌ را بلند کند.اگر اینگونه بود بسیاری از دوستان نسل پنجمی من هم باربر هستند. اما اینها به‌ کنار، دوست‌ دارم‌ همه‌ی‌ ما عادت‌ کنیم‌ که‌ به‌ دیگران‌ اجازه‌ دهیم‌ حرفشان‌ را بزنند حتا اگر به‌ ما اجازه‌ ندهند حرفمان‌ را بزنیم. دوستان‌ نسل‌ پنجمی، پیدا کردن‌ راهی‌ برای‌ حرف‌ زدن‌ به‌ معنای‌ بستن‌ راه‌ حرف‌ زدن‌ دیگران‌ نیست‌ که‌ این‌ دومی‌ چیزی‌ نیست‌ جز خشونت‌ که‌ متاسفانه‌ مابه‌ آن‌ خیلی‌ دچاریم.

مجموعه شعر «هفت‌ها» منتشر شد

دومین مجموعه شعرم با عنوان هفت‌ها بالاخره منتشر شد.انتشار این مجموعه شعر خود داستانی عجیب و غریب دارد. کتابی که سه بار اسمش عوض شد.یک بار غیرقابل چاپ اعلام شد. بار دیگر کلی سانسور شد و بالاخره با عنوانی منتشر شد که شعری که این نام را داشت، از کتاب سانسورشد!

هفت ها شامل دو دفتر است یکی هفت ها که شامل شعرهای سالهای ۸۱ و ۸۲ من است و یکی هم با نام آدم در دم مرد هوا خراب است که مجموعه‌ی شعرهای سالهای ۷۹ تا ۸۱ است. البته حدود ۲۰ شعر را به دلیل واضح سانسور(!)ازکتاب بیرون گذاشته‌ام.

این کتاب در ۹۶ صفحه با قیمت ۱۱۰۰ تومان و توسط انتشارت هزاره سوم اندیشه منتر شده است.

در پشت جلد کتاب ناشر ، این توضیحات را آورده است:« مجتبی پورمحسن شاعر، منتقد و مترجم اولین مجموعه شعرش را با عنوان "من می خواهد خودم را تصادف کنم خانم پرستار " در سال 1379منتشر کرد. این کتاب دومین مجموعه شعر اوست. او علاوه بر فعالیت جدی در عرصه ی شعر منتقد و مترجم نیز هست و چند سالی است که نویسنده روزنامه ها و مجلات معتبر ادبی کشور است.از پورمحسن به زودی ترجمه آخرین کتاب کورت وونه گات ،نویسنده مشهور آمریکایی با عنوان "مردی بدون کشور"و همچنین سه کتاب شامل مجموعه گفت و گو هایی با نویسندگان ، شاعران و نمایشنامه نویسان بزرگ دنیا توسط همین ناشر منتشر خواهد شد.»

 

  

یک شعر از کتاب هفت ها را اینجا می‌َگذارم:

 

افتادن

 

دامنه امن بود

دامنه‌ها بودند

چه جای امنی بود

میان تو جا می‌گرفت

 

از این قله‌ها دارد

به دلت افتاده است

امن جای توست

به پیراهنت  می‌چسبی

به ارتفاعاتی که نفس می‌گیرد

به تو که کوتاه نمی‌آیی

شکاف‌هارا نباید پر کرد

وقتی دو قله فقط در یک‌جا به هم می‌رسند

از هیچ رویایی نباید بالا رفت

 

از تو به قله‌هایت فرار می‌کرد

هرشب بر قله می‌ایستد و می‌گوید

یک شب دیگر مرا به شکاف‌هایت دعوت کن

و می‌افتد

 

 

نکته‌ی مهم:انتشارات هزاره‌ی سوم اندیشه ، ناشر این کتاب برای چاپش خیلی زحمت کشید و در این آشفته بازار کتاب که امیدی به بازگشت سرمایه چاپ مجموعه شعر نیست‌، هم سرمایه‌گذاری روی کتاب را پذیرفت و هم با جدیت پیگیر انتشار کتاب بود.از مدیر محترم این انتشارات بسیار بسیار ممنونم.

تانگوی تک‌نفره

سکوت نفس می‌کشد

من رنج می‌کشم