اسمش را چی بگذاریم؟شوخی؟ از همان شوخیهایی که یادعلی براساسشان داستان مینوشت. خوب هم مینوشت. حتا هنوز هم نمیتوانم باور کنم که یعقوب یادعلی،نویسنده خوش اخلاق و دوست داشتنی و بیحاشیه که واقعا داستانهایش را دوست دارم توی زندان باشد. آن هم به خاطر داستانهایش!راستی همه این روزها از زندانی شدن یادعلی تعجب میکنند.اما هیچکس نیست بپرسد پس با این اوصاف مجوز پیش از انتشار یعنی کشک؟یعنی اول یک عده آدم به نمایندگی از ملت بنشینند کتابت را بخوانند و مجوز بدهند(که حالا یا نمیدهند یا سخت می دهند!) جانت را به لبت برسانند،انگیزه نوشتن را ازت بگیرند بعد هم که کتاب از هفت خوان رستم گذشت و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران چاپ شد،بگیرند و تورا ببرند زندان؟این دیگر چه صیغهای است؟ بابا این کسانی که این کارها را کردهاند حتما منطق خواندهاند. کجای این کار با قواعدی که خودشان وضع کردهاند همخوانی دارد. امیدوارم یادعلی دوست داشتنی هرچه زودتر به جمع خانوادهاش برگردد و برایمان از آن داستانهای باحال بنویسد.
سلام. مطالب وب لاگت رو خوندم. این میل مبهم رنج جالب بود . بهت لینک دادم.
وقتی بدانی آنچه می خواهی بگویی به یغما می رود... وقتی بدانی بودنت را به یغما برده اند... وقتی بدانی که می خواهی و نمی توانی... وقتی همه اینها را بدانی تازه می فهمی کاش کسی نبود که نوشته هایت را آنگونه که آنها می خوانند؛ بخوانند... اما خود می دانی... خود با وجود نابت می دانی؛ کسی که حق است همیشه پیروز است... یادعلی و یاد کسانیکه می دانند و می نویسند... همیشه حق است...
یا علی
حرف های مازیار نیستانی نقد نبود چون اصلن به اصطلاح شعرها شعر نبودند . مشتی مزخرفات تکراری که هر ورز می خوانیم و بالا می آوریم .