‌‌روزنامه‌نگاری‌ ادبی، چالش‌ جدی‌ ادبیات‌ امروز ایران‌

 روزنامه‌نگاری‌ ادبی‌ در هشت‌ سال‌ اخیر در ایران‌ تعریف‌ جدیدی‌ یافته‌ و نقش‌ موثرتری‌ در جریانهای‌ ادبی‌ ایفا می‌کند. طبیعی‌ هم‌ هست‌ وقتی‌ که‌ ادبیات‌ ایران‌ می‌خواهد با معیارهای‌ جهانی‌ حرکت‌ کند، روزنامه‌نگاری‌ ادبی‌ نیز ناگزیر شده‌ از نظر ساختاری‌ تغییر کند و از قالب‌ تذکره‌نویسی‌ در روزنامه‌هایی‌ مثل‌ اطلاعات‌ و کیهان‌ خارج‌ شده‌ و ساختار پویاتری‌ بیابد. در این‌ بین‌ مثل‌ هر پدیده‌ی‌ دیگری‌ که‌ تحت‌ تاثیر آموزه‌های‌ مدرن‌ است‌ روزنامه‌نگاری‌ ادبی‌ ایران‌ در حالی‌ که‌ هنوز نوپاست‌ با چالش‌هایی‌ جدی‌ مواجه‌ است‌ که‌ گاهی‌ نه‌ تنها تاثیر مثبتی‌ بر ادبیات‌ ایران‌ نمی‌گذارد بلکه‌ بازدارنده‌ هم‌ می‌شود. در حال‌ حاضر در روزنامه‌های‌ متعددی‌ که‌ در ایران‌ منتشر می‌شوند سه‌ دسته‌ روزنامه‌نگار در صفحات‌ ادبی‌ روزنامه‌ها فعالیت‌ می‌کنند که‌ هریک‌ از این‌ سه‌ دسته‌ رویکردهای‌ متفاوتی‌ نیز به‌ مقوله‌ی‌ ادبیات‌ دارند، مشکلی‌ که‌ این‌ روزها بدجوری‌ ذهن‌ مرا با خود درگیر کرده‌ است‌ و هر از چند گاهی‌ مرا به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رساند که‌ روزنامه‌نگاری‌ ادبی‌ در ایران‌ علیرغم‌ ظاهر فریبنده‌اش، وضعیتی‌ بحرانی‌ دارد. اما دسته‌بندی‌ روزنامه‌نگاران:

دسته‌ی‌ اول‌ روزنامه‌نگارانی‌ هستند که‌ خودشان‌ شاعر یا نویسنده‌اند. این‌ گروه‌ از روزنامه‌نگاران‌ واکنش‌های‌ متفاوتی‌ نسبت‌ به‌ جریانهای‌ ادبی‌ نشان‌ می‌دهند. بعضی‌ شاعران‌ و نویسندگانی‌ که‌ مسوولیت‌ صفحات‌ ادبی‌ را برعهده‌ دارند دچار این‌ توهمند که‌ روزنامه‌ی‌ آنها مجرایی‌ است‌ که‌ تمام‌ جریانهای‌ ادبی‌ برای‌ مطرح‌ شدن‌ باید مجوز عبور از آنها - و به‌ طور مشخص‌ از شاعر یا نویسنده‌ محترم‌ دبیر سرویس‌ - را بگیرند. این‌ توهم‌ البته‌ با توجه‌ به‌ سابقه‌ی‌ آن‌ در شاعران‌ و نویسندگان‌ معاصر چندان‌ غیرطبیعی‌ به‌ نظر نمی‌رسد. گروه‌ دوم‌ اما شاعران‌ و نویسندگانی‌ هستند که‌ خودشان‌ می‌دانند چه‌ جایگاهی‌ در ادبیات‌ دارند، واکنش‌ آنها متفاوت‌ از گروه‌ اول‌ اما از جنس‌ عکس‌ العمل‌ همانهاست. این‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ حفظ‌ و ارتقای‌ خود در جغرافیای‌ ادبیات‌ فارسی‌ را در گروی‌ حذف‌ نویسندگان‌ با استعداد و منتقدین‌ تاثیرگذار و حمایت‌ از منتقدین‌ بی‌استعداد می‌دانند. مطمئنا یک‌ منتقد بی‌استعداد نمی‌تواند مانعی‌ برای‌ به‌ چشم‌ آمدن‌ قلمی‌های‌ معمولی‌ و گاه‌ به‌ گاه‌ دبیر سرویس‌ فلان‌ روزنامه‌ باشد.

گروه‌ دیگری‌ از شاعران‌ و نویسندگان‌ هم‌ هستند که‌ شعار حمایت‌ از جریانهای‌ اصیل‌ را در صفحات‌ ادبی‌ روزنامه‌ها سر می‌دهند. در واقع‌ این‌ گروه‌ مجزا از دو گروه‌ دیگر نیست‌ و عملکرد نویسندگان‌ این‌ گروه‌ در صفحات‌ روزنامه‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ نیت‌ واقعی‌ آنها - که‌ معمولا پشت‌ نقاب‌ حرفهای‌ قشنگ‌ نهفته‌ است‌ - از جنس‌ یکی‌ از دو گروه‌ قبلی‌ است.

دسته‌ی‌ دوم‌ روزنامه‌نگاران‌ ادبی‌ که‌ نه‌ شاعرند و نه‌ نویسنده. اینها از علاقمندان‌ ادبیات‌ به‌ شمار می‌روند و نهایت‌ توانایی‌شان‌ در ریویونویسی‌ است. این‌ دسته‌ از صاحبان‌ صفحات‌ ادبی‌ چون‌ خودشان‌ از درک‌ مطالب‌ تخصصی‌ ناتوانند نویسندگان‌ صفحات‌ را به‌ ریویونویسی‌ دعوت‌ می‌کنند. اکثر این‌ روزنامه‌نگاران‌ هم‌ در یک‌ یا چند دوره‌ کلاس‌ داستان‌ نویسی‌ فلان‌ نویسنده‌ شرکت‌ کرده‌اند و غالبا منافع‌ همان‌ نویسنده‌ را تامین‌ می‌کنند و وظیفه‌ی‌ حمایت‌ رسانه‌ای‌ از مطرح‌ شدن‌ آن‌ نویسنده‌ را بر عهده‌ دارند. برای‌ نوشتن‌ در صفحات‌ این‌ روزنامه‌ها دو شرط‌ لازم‌ است‌ از یکسو نباید زیاد خوب‌ بنویسی‌ و از سوی‌ دیگر باید خط‌ قرمزها که‌ شامل‌ منافع‌ فلان‌ نویسنده‌ و شاعر است‌ را تامین‌ کنی.

دسته‌ی‌ سوم‌ روزنامه‌ نگارانی‌ هستندکه‌ نه‌ شاعرند و نه‌ نویسنده، از ادبیات‌ هم‌ سر در نمی‌آورند. خوشبختانه‌ هر روز از تعداد این‌ روزنامه‌ نگاران‌ کاسته‌ می‌شود. حضور این‌ دسته‌ از روزنامه‌ نگاران‌ غیر حرفه‌ای‌ بیشتر در سالهایی‌ اوج‌ گرفت‌ که‌ هر نماینده‌ی‌ مجلس‌ برای‌ خودنمایی‌ در عرصه‌ی‌ سیاست، یک‌ حزب‌ سه‌ چهار نفره‌ تشکیل‌ داد و مجوز یک‌ روزنامه‌ راهم‌ گرفت. دبیران‌ سرویس‌ ادبیات‌ این‌ روزنامه‌ها هم‌ غالبا از آشنایان‌ یکی‌ از اعضای‌ حزب‌ بودند.

 

مطمئنا همین‌ حالا روزنامه‌های‌ خوبی‌ هستند که‌ اعضای‌ سرویس‌ ادبی‌شان‌ شامل‌ هیچ‌ یک‌ از این‌ سه‌ دسته‌ نمی‌شوند. اما تعداد این‌ روزنامه‌ها بسیار کم‌ است. واقعیت‌ فضای‌ روزنامه‌ نگاری‌ ادبی‌ در ایران‌ همین‌ قدر بغرنج‌ است. با این‌ وجود کلماتی‌ که‌ در صفحات‌ ادبی‌ روزنامه‌های‌ ایران‌ چاپ‌ می‌شود شاید تنها واجد ارزشی‌ مجازی‌ باشندکه‌ از قلم‌ نویسندگانی‌ مجازی‌ می‌تراود. نویسندگانی‌ که‌ برای‌ خوشامد نویسندگان‌ و شاعرانی‌ می‌نویسند که‌ یا به‌ فکر منافع‌ خود هستند یا منافع‌ دیگران‌ را دنبال‌ می‌کنند.

 

«...و » منتشر شد

دو ماهی می شود که در روزنامه ی گیلان امروز ضمیمه ی ادبی هنری «...و» را منتشر می کنم . این ضمیمه ی ادبی که مطالب متنوعی ( شعر ، داستان ، مقالات ادبی ، نقد و گفت و گو ) دارد پانزدهم هرماه منتشر می شود. برای بازدید از نسخه اینترنی شماره آذرماه می توانید اینجا را کلیک کنید. شماره آبانماه را هم می توانید اینجا ببینید.

منتظر نظرات و مطالب شما هستیم. 

‌‌ملاحظاتی‌ درباره‌ی‌ رابطه‌ی‌ شعر امروز و فوتبال‌

‌‌دریبل‌ کلمات‌

 

‌‌مجتبی پورمحسن‌

 یکی‌ از ویژگی‌های‌ شعر امروز که‌ تقریبا در تمام‌ جریانهای‌ شعری‌ مشترک‌ است‌ بهره‌گیری‌ از زبان‌ روزمره‌ و فاصله‌ گرفتن‌ از زبان‌ فاخر و تصنعی‌ است. تمام‌ جریانهای‌ شعری‌ اخیر در تعریف‌ خود به‌ این‌ خصوصیت‌ اشاره‌ کرده‌اند. اما مساله‌ی‌ مورد مناقشه‌ ماهیت‌ زبان‌ محاوره‌ است.

برای‌ درک‌ بهتر استفاده‌ از زبان‌ محاوره‌ بهتر است‌ به‌ سابقه‌ی‌ این‌ وجه‌ از زبان‌ در شعر دو دهه‌ی‌ اخیر پرداخته‌ شود. پس‌ از آنکه‌ در دهه‌ی‌ شصت‌ به‌ دلیل‌ اصرار بر بازنمایی‌ جهان‌ واقعی‌ در متن‌های‌ شعری، فراروی‌ از زبان‌ فاخر و تک‌ بعدی‌ مخلوق‌ جهان‌ بینی‌ تکراری‌ و خارج‌ از زبانی‌ ضروری‌ به‌ نظر رسید. شعر گفتار شاعرانی‌ چون‌ سید علی‌ صالحی‌ که‌ از سالها پیشتر دیدگاه‌ شعری‌ خاصی‌ را دنبال‌ می‌کردند مطرح‌ شد.

در شعر گفتار، وجه‌ بارز زبان‌ که‌ در گفت‌ و گوهای‌ روزمره‌ استفاده‌ می‌شود به‌ عنوان‌ ویژگی‌ اصلی‌ شعر محسوب‌ می‌شد. اما شعر گفتار علی‌ رغم‌ تفاوت‌ ظاهری‌اش‌ با شعر تصویری، از نظر ماهوی‌ فرق‌ چندانی‌ با آن‌ نداشت. چرا که‌ در شعر گفتار هم‌ یک‌ کارکرد خاص‌ از زبان‌ در هیات‌ زبان‌ قراردادی‌ دستمایه‌ شعر قرار می‌گرفت. از این‌ رو بود که‌ در شعرهای‌ سید علی‌ صالحی‌ که‌ یکی‌ از شاخص‌ترین‌ شاعران‌ شعر گفتار بود پس‌ از چند مجموعه‌ شعر به‌ تکرار رسید.

شعر متفاوت‌ امروز ایران‌ تعریف‌ دیگری‌ از زبان‌ محاوره‌ را در ماهیت‌ خود جای‌ داده‌ است. با توجه‌ به‌ رویکرد شعر متفاوت‌ به‌ زبان‌ بهتر است‌ به‌ جای‌ زبان‌ محاوره‌ از عبارت‌ "زبان‌ جاری" برای‌ تعریف‌ وجه‌ مورد بحث‌ زبان‌ استفاده‌ کرد.

شعر امروزبا این‌ استدلالی‌ که‌ "محاوره"تنها یکی‌ از جنبه‌های‌ زبان‌ است‌ که‌ می‌تواند برای‌ پی‌ ریزی‌ زبانهای‌ جاری‌ استفاده‌ شود و با مسلح‌ کردن‌ خود به‌ آگاهی‌ از ساختارهای‌ زبان‌ جاری‌ نگاه‌ خود را به‌ جهان‌ از بطن‌ زبان‌ گسترش‌ می‌دهد.

یکی‌ از زبانهای‌ جاری‌ امروز زبان‌ "فوتبال" و زبان‌ "درباره‌ی‌ فوتبال" است. فوتبال‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از روایت‌های‌ دنیای‌ معاصر همچون‌ پدیده‌های‌ دیگر خود را در معرض‌ دریافت‌های‌ کلان‌ روایتی‌ و خرده‌ روایتی‌ می‌بیند. حقیقت‌ فوتبال‌ در دنیای‌ امروز سازنده‌ی‌ زیر مجموعه‌های‌ زبانی‌ بی‌شماری‌ است. شعر امروز با خوانش‌ فوتبال‌ به‌ عنوان‌ پدیده‌ای‌ زبانی‌ می‌تواند از زبانهای‌ قراردادی‌ آن‌ برای‌ خلق‌ دنیاهای‌ جدید زبانی‌ سود جوید.

فوتبال‌ مثل‌ هر پدیده‌ی‌ زبانی‌ دیگر در بطن‌ استفاده، خلق‌ می‌شود. دنیاهای‌ زبانی‌ خلق‌ شده‌ در زمین‌ فوتبال‌ در متن، علیه‌ قاعده‌ مندی‌ می‌شورند. بزرگترین‌ بازیگران‌ عرصه‌ی‌ زبان‌ فوتبال‌ یعنی‌ بازیکنان‌ و مربیان‌ بزرگ‌ فوتبال‌ نیز با خوانش‌ فوتبال‌ (حتا زمانی‌ که‌ خود در خلق‌ آن‌ دست‌ دارند) علیه‌ قاعده‌های‌ تحمیلی‌ عمل‌ می‌کنند. رابطه‌ی‌ فوتبال‌ با تماشاگر دقیقا همان‌ نسبت‌ شعر و مخاطب‌ است. علی‌ رغم‌ اینکه‌ در خبرهای‌ مختلف‌ ورزشی‌ و همچنین‌ در نقل‌ نتایج‌ بازیها می‌شنویم‌ که‌ تیم‌ الف‌ با دو گل‌ تیم‌ ب‌ را شکست‌ داده‌ و تیم‌ جیم‌ با دو گل‌ تیم‌ دال‌ را برده‌ است، اما جذابیت‌ فوتبال‌ به‌ عنوان‌ متن‌ زبانی، نه‌ به‌ شباهت‌ این‌ گل‌ها در ظاهر زبان‌ بلکه‌ به‌ تفاوت‌ گل‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ ثمر رسیده‌ است. تمام‌ مخاطبان‌ نتایج‌ بازی‌های‌ فوتبال‌ می‌دانند که‌ تیم‌ الف‌ با همان‌ دو گلی‌ تیم‌ ب‌ را شکست‌ نداده‌ که‌ تیم‌ جیم، تیم‌ دال‌ را با آنها برده‌ است. اگر این‌ طور بود فوتبال‌ یکی‌ از جذاب‌ترین‌ پدیده‌های‌ قرن‌ بیستم‌ محسوب‌ نمی‌شد. گل‌ به‌ عنوان‌ هدف‌ در واقع‌ هدفی‌ نیست‌ که‌ تماشاگران‌ (مخاطبان) را به‌ تماشای‌ بازی‌ (متن) می‌کشاند. اگرچه‌ آنها منتظر گل‌ را به‌ انتظار می‌کشند اما می‌خواهند گل‌های‌ متفاوتی‌ را ببینند. شعر متفاوت‌ نیز بر شانه‌های‌ همین‌ تغییر اساسی‌ در تعریف‌ هدف‌ شکل‌ می‌گیرد. اگر در شعرهای‌ غیر متفاوت‌ امروز بازنمایی‌ واقعیت‌ هدف‌ مقدس‌ است‌ و فقط‌ قرار است‌ راههای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ هدف‌ در هر متن‌ تغییر کند در شعر متفاوت‌ هدف، تقلیل‌ هدفهای‌ سابق‌ است.

با ذکر مثالهایی‌ از فوتبال‌ و بازی‌های‌ زبانی‌ در متن‌ شعری‌ بیشتر می‌توان‌ به‌ توضیح‌ مساله‌ پرداخت. اطناب‌ و ایجاز دو شگرد زبانی‌ هستند که‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ زبانی‌ معنای‌ متفاوتی‌ داشته‌اند. اگر در سالهای‌ نه‌ چندان‌ دور ایجاز به‌ معنای‌ حذف‌ کلمات‌ "اضافی" بدون‌ چشم‌ پوشی‌ از معناهای‌ یکه‌ای‌ بود که‌ توسط‌ همان‌ کلمات‌ ظاهرا غایب‌ اما معمولا حاضر "اضافی" تولید می‌شد در شعر متفاوت‌ امروز گاهی‌ کلمه‌ حضور دارد اما معنای‌ قراردادی‌اش‌ حذف‌ شده‌ است.

در فوتبال‌ سنتی‌ انگلیس‌ استفاده‌ از سانترهای‌ بلند از جناحین‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از کوتاه‌ترین‌ شیوه‌های‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌ همواره‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گرفت‌ اما وقتی‌ در بازی‌ تیمی‌ مثل‌ بایرلورکوزن‌ و تیمی‌ دیگر، تیم‌ آلمانی‌ با سه‌ پاس‌ درست‌ از مسیر وسط‌ زبان‌ (دروازه‌ بان‌ - بازیکن‌ خودی‌ - بازیکن‌ خودی‌ - گل) گل‌ به‌ ثمر می‌رسد تماشاگر (مخاطب) دیگر به‌ هدف‌ یعنی‌ گل‌ فکر نمی‌کند. او از شیوه‌های‌ به‌ ثمر رسیدن‌ گل‌ لذت‌ می‌برد. در نقطه‌ی‌ مقابل‌ در یکی‌ از بازی‌های‌ باشگاهی‌ اروپا بین‌ دو تیم‌ بارسلونا و منچستر یونایتد، یکی‌ از دو تیم‌ با سی‌ و سه‌ پاس‌ پیاپی‌ به‌ گل‌ می‌رسند. مخاطبی‌ که‌ خبر به‌ ثمر رسیدن‌ این‌ دو گل‌ را می‌شنود به‌ سبب‌ تجربه‌اش‌ می‌داندکه‌ این‌ گل‌ همان‌ گلی‌ نیست‌ که‌ لورکوزن‌ به‌ تیم‌ مقابلش‌ زده‌ است. در واقع‌ اگر امکان‌ مشارکت‌ تماشاگر در به‌ ثمر رسیدن‌ یک‌ گل‌ از طریق‌ تماشا کردن‌ وجود نداشت‌ فوتبال‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ جذابیتی‌ نداشت. تماشای‌ یک‌ مسابقه‌ی‌ فوتبال‌ در واقع‌ خوانش‌ متنی‌ است‌ که‌ در زبان‌ خلق‌ شده‌ و برای‌ تکمیل‌ فرایند آفرینش‌ نیاز به‌ مشارکت‌ مخاطب‌ دارد.

رفتار متفاوت‌ شعر متفاوت‌ امروز با زبان‌ که‌ نسبت‌ مستقیم‌ با رابطه‌ی‌ زبان‌ و شعر دارد در  زبان‌ جاری‌ فوتبال‌ نیز وجود دارد. اگر ضربه‌ زدن‌ به‌ توپ‌ را یک‌ واحد زبانی‌ بنامیم‌ (که‌ در فوتبال‌ پیشرفته‌ امروز بازی‌ بدون‌ توپ‌ چنین‌ تعریف‌ قراردادی‌ دگرگون‌ شده‌ است) آن‌ وقت‌ می‌توان‌ درک‌ کرد که‌ چرا اکثر تماشاگران‌ از عمل‌ دریبلینگ‌ به‌ هیجان‌ می‌آیند. یک‌ فوتبالیست‌ وقتی‌ اقدام‌ به‌ دریبلینگ‌ می‌کند درواقع‌ می‌خواهد رفتار متفاوت‌ زبانی‌ را ارایه‌ کند. بازیکن‌ درست‌ همان‌ لحظه‌ای‌ که‌ طبق‌ قاعده‌ها "باید" پاس‌ بدهد خود شریک‌ کنند از بازیکن‌ مقابلش‌ عبور می‌کند. مخاطب‌ (تماشاگر) از رفتار متفاوتی‌ که‌ در متن‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌ به‌ هیجان‌ می‌آید. نمونه‌ی‌ این‌ رفتار را در شعر می‌توان‌ به‌ شکل‌ دیگری‌ دید. تغییر در ارکان‌ سازنده‌ی‌ جمله‌ یا پاراگراف‌ تمهیدی‌ مشابه‌ است. اما امروز دیگر صرف‌ جا به‌ جا کردن‌ جای‌ فعل‌ و مفعول‌ به‌ جمله‌ هویت‌ شعری‌ نمی‌بخشد چرا؟ چون‌ این‌ تمهید به‌ عنوان‌ یکی‌ از شیوه‌های‌ رایج‌ استفاده‌ از زبان، دیگر جزو اندوخته‌های‌ قراردادی‌ زبان‌ به‌ شمار می‌رود. همچنان‌ که‌ بازیکنان‌ برزیل‌ دیگر مثل‌ پنجاه‌ سال‌ پیش‌ دریبل‌ نمی‌کنند. فوتبال‌ برزیل‌ سالهای‌ اخیر تلفیق‌ موفق‌ غریزه‌ و آگاهی‌ است. اگر تن‌ دادن‌ غریزی‌ بازیکنان‌ این‌ تیم‌ به‌ سیستم‌ 9-1 سالهای‌ دور، به‌ شکل‌ تصادفی‌ ساختارهای‌ زبانی‌ بازی‌ را به‌ وجود می‌آورد در سیستم‌ 2-4-4 نوین‌ بازیکنان‌ با درک‌ تغییر در ماهیت‌ هدف، بازی‌ شیوه‌ها یا همان‌ بازی‌های‌ زبانی‌ را آغاز می‌کنند. آنان‌ دیگر فقط‌ نمی‌خواهند گل‌ بزنند بلکه‌ می‌خواهند گلهایشان‌ را به‌ شکل‌ متفاوتی‌ به‌ ثمر برسانند.

میلان‌ کوندرا در داستان‌ دون‌ ژوان‌ به‌ فوتبال‌ اشاره‌ می‌کند. "انسان‌های‌ بدوی‌ مرا به‌ یاد بازیکنان‌ فوتبال‌ دهات‌ می‌اندازند که‌ بدون‌ تفکر و همه‌ با هم‌ به‌ سوی‌ دروازه‌ تیم‌ مقابل‌ می‌تازند و فراموش‌ می‌کنند که‌ این‌ کار به‌ تنهایی‌ برای‌ زدن‌ گل‌ (یا چند گل) بدون‌ در نظر گرفتن‌ اشتیاق‌ زننده‌ ضربه‌ آخر کافی‌ نیست. بلکه‌ ضروری‌ است‌ در میدان‌ بازی‌ کاملا آگاهانه‌ و اصولی‌ رفتار کرد."

کوندرا در این‌ پاراگراف‌ جهان‌ را از دریچه‌ ی‌ یک‌ بازی‌ فوتبال‌ ارزیابی‌ و قضاوت‌ می‌کند. مطمئنا مشابهت‌ هایی‌ که‌ بین‌ این‌ دو پدیده‌ (زبانی) او را وا داشته‌ تا با توضیح‌ جهان‌ زبانی‌ فوتبال‌ به‌ توضیح‌ جهان‌ زبانی‌ متن‌ خود بپردازد.

شعر و فوتبال، این‌ دو پدیده‌ی‌ زبانی‌ هم‌ توانسته‌اند و هم‌ بیش‌ از این‌ می‌توانند از تجربه‌های‌ آفرینشی‌ یکدیگر بهره‌مند شوند. فوتبال‌ به‌ عنوان‌ پدیده‌ای‌ بسیار تاثیرگذار در جهان‌ معاصر همچون‌ شعر، مخاطبان‌ عام‌ و خاص‌ خودش‌ را دارد. فوتبال‌ می‌تواند با ارتقای‌ سطح‌ خلق‌های‌ زبانی‌ خود،رابطه‌ ی‌ خود را با تماشاگرش‌ حرفه‌ای‌تر کند. این‌ تلاش‌ متقابل‌ تاثیر عجیبی‌ بر ادبیات‌ یا زبان‌ "درباره‌ی‌ فوتبال" گذاشته‌ است. جهان‌ فوتبال‌ با پویایی‌ زبانی‌ اش‌ هم‌ توانسته‌ نقش‌ زبان‌ جاری‌ را برای‌ شعر ایفا کند و هم‌ زبان‌ جاری‌ دیگری‌ به‌ نام‌ زبان‌ درباره‌ی‌ فوتبال‌ را خلق‌ کند. امروزه‌ حتا معدود افرادی‌ که‌ فوتبال‌ تماشا نمی‌کنند، حتا می‌توانند از جملاتی‌ که‌ درباره‌ی‌ فوتبال‌ از زبان‌ بازیکنان، مربیان‌ و هواداران‌ فوتبال‌ گفته‌ می‌شود، لذت‌ ببرند. چگونه‌ حرف‌ زدن‌ درباره‌ی‌ آنچه‌ در زمین‌ بازی‌ گذشته‌ است‌ می‌تواند سرنوشت‌ یک‌ مربی‌ یا بازیکن‌ را تغییر دهد. اگر یک‌ مربی‌ بعد از شکست‌ بتواند کلمات‌ بهتری‌ را برای‌ توجیه‌ باخت‌ به‌ کار برد می‌تواند آینده‌اش‌ را تضمین‌ کند. ارتقای‌ زبان‌ درباره‌ ی‌ فوتبال‌ که‌ با پیشرفت‌ زبان‌ فوتبال‌ در حال‌ تحقق‌ است‌ اندوخته‌های‌ زبان‌ جاری‌ را افزایش‌ داده‌ و جهان‌های‌ خلق‌ شده‌ در شعر متفاوت‌ را زیباتر می‌سازد. وقتی‌ ماکلله، بازیکن‌ فرانسوی‌ درتوصیف‌ نقش‌ زین‌ الدین‌ زیدان‌ در تیم‌ ملی‌ فرانسه‌ گفته‌ است: "در بازی‌های‌ ملی‌ وقتی‌ توپی‌ زیر پای‌ ما می‌آید و نمی‌دانیم‌ با آن‌ چه‌ کار کنیم‌ پاس‌ می‌دهیم‌ به‌ زیدان‌ چون‌ او حتما می‌داندکه‌ با آن‌ چه‌ کار کند." زیبایی‌های‌ موجود در کلام‌ ماکلله‌ باعث‌ می‌شود که‌ شنونده‌ بیش‌ از آنکه‌ از بازی‌ زیدان‌ به‌ وجه‌ بیاید از نحوه‌ی‌ توصیف‌ او توسط‌ هم‌ تیمی‌اش‌ لذت‌ ببرد. در واقع‌ زیدانی‌ که‌ در این‌ جملات‌ خلق‌ شده‌ متفاوت‌ و زیباتر از زیدانی‌ است‌ که‌ تماشاگر پیش‌ از این‌ می‌شناخت. گفته‌های‌ بازیکن‌ فرانسوی‌ بسیار خلاق‌تر از بعضی‌ شعرهایی‌ است‌ که‌ در دهه‌ی‌ گذشته‌ با هدف‌ جلب‌ نظر مخاطب‌ عام‌ نوشته‌ شده‌اند. به‌ جانشینی، هم‌ نشینی، اطناب‌ هنرمندانه‌ و نهایتا تاخیر معنایی‌ گفته‌ی‌ ماکلله‌ دقت‌ کنید. گفت‌ و گوهای‌ مربیان‌ فوتبال‌ پس‌ از بازی‌ امروزه‌ اهمیت‌ زیادی‌ پیدا کرده‌ است. مربی‌ فوتبال‌ سعی‌ می‌کندبا خلق‌ یک‌ بازی‌ زبانی، متنی‌ را که‌ آفریده‌ است‌ ارتقا دهد.

زبان‌ "فوتبال" و زبان‌ "درباره‌ی‌ فوتبال" به‌ عنوان‌ دو زبان‌ جاری‌ امروز گفت‌ و گویی‌ بینامتنی‌ را با شعر متفاوت‌ امروز انجام‌ می‌دهد. در این‌ تعامل‌ هر یک‌ از آن‌ها با ثبت‌ بازی‌های‌ زبانی‌ گستره‌ی‌ معنایی‌ یکدیگر را بسط‌ می‌دهند. "فوتبال" درجهان‌ معاصر نه‌ صرفا به‌ عنوان‌ یک‌ ورزش‌ یا سرگرمی‌ که‌ در هیات‌ یک‌ پدیده‌ی‌ زبانی‌ بر دیگر مساله‌های‌ زبانی‌ جهان‌ تاثیر می‌گذارد. شعر متفاوت‌ امروز نیز که‌ ماهیت‌ خود را در زبان‌ و تولید دنیاهای‌ زبانی‌ می‌داند می‌کوشد با برقراری‌ دیالوگ‌ با دیگر متن‌های‌ زبانی‌ بر پتانسیل‌ خلاقه‌ خود بیفزاید.

وقتی‌ از گاتوزو بازیکن‌ تیم‌ میلان‌ ایتالیا درباره‌ی‌ پیرلو، هم‌ تیمی‌اش‌ پرسیدند. گاتوزو در پاسخ‌ گفت‌ اگر پیرلو فوتبالیست‌ است‌ پس‌ من‌ چه‌ کاره‌ام؟ فکر می‌کنید پویایی‌ زبانی‌ این‌ دیالوگ، چه‌ تعدادی‌ از شعرهای‌ امروز که‌ ادعای‌ شعر بودن‌ دارند  از شعریت‌ می‌اندازد؟

یک شعر از خودم

با سینه ها بدون سینه بند

اتفاقی می افتد

و من فکر می کنم فرصتی نمی ماندکه دوستت نداشته باشم

 بدون سینه بند